Usage for hash tag: ونیس_امیر_خانی

ساعت تک رمان

  1. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...که رازانا را از دست داده است و برای پس گرفتن رازانا اقدام مسخره‌ای کرد. دستور حمله به سانراب را صادر کرد. با هم‌دستی مادر هاکان که ملکه مادر سانراب بود به کشور حمله کرد تا هم رازانا را به دست بیاورد و هم خاک سانراب را با سامتایان ادغام کند. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  2. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته دلنوشته از دختر به مادر| ونیس(مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌کشم. "آنام" بلاخره بعد از سال‌ها باز هم این سنگ سیاه را دیدم! قلبم پس از مدت‌ها با دیدن این سیاهی مطلق آرام گرفت! ولی هنوز هم دلتنگ کسی به اسم مادر هستم! دلتنگی که سال هاست دامن گیرم شده است و جای خالی مادرم مانند تیری قلبم را نشانه گرفته است! #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  3. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته دلنوشته از دختر به مادر| ونیس(مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...کس مانند مادرت نیست، حتی زمانه هم مانند مادرت نیست که صبح طلب کارانه سرش داد بزنی ولی شب برایت شام بیاورد. دنیا به من یاد داد که اگر از روزگار طلب کار باشی، ولت می‌کند تا از گرسنگی بمیری! نه کسی مانند مادرت هست و نه دنیا به اندازه او نرمش دارد! #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #از_دختر_به_مادر
  4. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...علاوه بر این، یک حس عجیب نسبت به این‌جا دارم؛ گویا قبلاً این‌جا بودم. احساس ناشناخته‌ای با دیدن این‌جا قلبم را فرا گرفت. نیوان که علت حس آشنایی مهبد نسبت به آن قصر را می‌دانست آهی کشید و دستش را پشت مهبد گذاشت و به سمت جلو راهنمایی‌اش کرد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  5. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...روی هم فشرد. - کی می‌خواهی دست از تداعی کردن آن اتفاق برداری؟ چرا هم من و هم خودت را عذاب می‌دهی؟ اگر می‌خواهی این‌گونه مرا زجرکش کنی، به تو توصیه می‌کنم که دست از این کارت برداری! - عذابت می‌دهم؟ من تو را عذاب می‌دهم؟ یا تو مرا عذاب می‌دهی؟ #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  6. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...خیابان‌های پایتخت سامتایان دید. حال چه‌گونه می‌تواند یکی از مردم سانراب باشد؟ حتی اگر او یک سانرابی باشد، نیوان از کجا این موضوع را خواهد می‌دانست؟ او حتی خودش هم نمی‌داند که کیست و از کجا آمده است! تازه او شبیه سامتایانی‌ها هست تا سانرابی‌ها! #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  7. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...آن‌جا می‌رسیم. - یک سوال بپرسم؟ - تو که از وقتی که به راه افتاده‌ایم فقط حرف می‌زنی و سوال می‌کنی، پس این یک سوال را هم بپرس! مهبد با اخم‌های در هم نگاهش می‌کند و نیوان با خود فکر می‌کند که این دختر وقتی که اخم می‌کند بامزه می‌شود تا با جذبه! #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  8. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...روز نحس مدام برایش تداعی می‌شد. سوار کالسکه شدن، خ*را*ب شدن چرخ کالسکه، سوار اسب شدن، رم کردن اسب و در نهایت... . مهبد محکم سرش را تکان داد تا فکرهای منفی را از خود دور کند ولی فایده نداشت. سعی کرد از سفرش ل*ذت ببرد اما با حضور نیوان غیرممکن بود. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  9. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...کند. اما اگر مهبد بعد از بیدار شدن نیوان را می‌دید باز هم عصبی می‌شد. نیوان در تراس را باز کرد و روی ایوان بزرگ قصر ایستاد. از آن بالا باغ بی‌انتهای درخت‌های سیب و پرتقال قصر پیدا بود. این‌جا جایی بود که رنگ سبز درختان به آبی آسمان می‌رسید. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  10. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...دست نخواهم زد. مهبد بدون این‌که تن صدایش را پایین بیاورد با صدایی که به‌خاطر جیغ‌هایش گرفته بود جواب داد: - ولی تو به من دست زدی! تو بیش از حد به من نزدیک شدی! من آن‌موقع نمی‌خواستم! نمی‌خواستم! اما تو بدون توجه به من فقط به نفس خودت فکرکردی! #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
بالا