Usage for hash tag: ونیس_امیر_خانی

ساعت تک رمان

  1. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده به وقت عاشقی | علی برادر خدام خسروشاهی و venis کاربر انجمن تک رمان

    پاییز است. هوای دو نفره است. حتی برگ‌های نارنجی کف پوش خیبان‌اند! ولی تو نیستی! نیستی که با هم خیابان‌ها را متر کنیم! در پاییزی که تو نباشی من چرا باشم؟ #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #به_وقت_عاشقی
  2. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده به وقت عاشقی | علی برادر خدام خسروشاهی و venis کاربر انجمن تک رمان

    دنیای من در تو خلاصه شدند! تمام هستی‌ام در وجود توست! چهره‌ی تو جلوی چشمانم است و دلم تنگ در آ*غ*و*ش کشیدنت. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #به_وقت_عاشقی
  3. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده به وقت عاشقی | علی برادر خدام خسروشاهی و venis کاربر انجمن تک رمان

    قبل دیدنت، قبل وقت عاشقی، نمی‌دانستم که این عشق چیست؟ وقت عاشقی شد! دیدمت و آن موقع بود که فهمیدم، عشق یعنی تو! #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #به_وقت_عاشقی
  4. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده به وقت عاشقی | علی برادر خدام خسروشاهی و venis کاربر انجمن تک رمان

    عاشقت هستم! قسم به این وقت مقدس عاشقی، دلم را با یک نگاه تو باختم! وقت عاشقی، همان وقتی بود که تو خندیدی و من عاشق شدم! دلم بند خنده‌هایت شد و من اسیر زندان عشق شدم! همان وقت عاشقی بود که سوگند خوردم قلبم تا ابد خانه‌ی عشق تو باشد! #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #به_وقت_عاشقی
  5. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده به وقت عاشقی | علی برادر خدام خسروشاهی و venis کاربر انجمن تک رمان

    بس است جانانم! تو که جانم شدی! دیگر چرا می‌خواهی نفسم را بند بیاوری؟ جانان! کم از من دلبری کن! چشمانت را بند چشمانم نکن! وقتی نگاهم بند نگاهت می‌شود، این لعنتیِ عاشق نفس کم می‌آورد! #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #به_وقت_عاشقی
  6. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...چون نه مرزی میان سامتایان و سانراب بود، نه عمیدی که بخواهد مانع‌شان باشد و نه کویاتی که بخواهد عشق‌شان را از بین ببرد. حالا تیارا بود و یک دنیا عشق! عشقی که حالا داشت، برای هفت زندگی‌اش کافی بود! پایان چهارشنبه ۹ آذر سال ۱۴۰۱ به وقت ۲۳:۴۹ #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  7. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...هفته با آرامش خاطر چشم روی هم نهاد. ذوقی که نیوان از دیدن و ب*غ*ل کردن تیارا داشت غیرقابل وصف بود. حالش مانند تشنه‌ای بود که به رودخانه‌ای رسیده بود. سرش را نزدیک برد و پیشانی تیارا را عمیق ب*و*سید و از دیدن صورت معصوم و زیبای تیارا غرق در ل*ذت شد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  8. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...شمشیر بلند می‌شود و چند ثانیه بعد خون عمید بود که به دیوارها پاشید و جسم بی‌جانش بود که کف زمین پخش شده بود. چه دردناک مرد! یا بهتر است بگویم، خودش را کشت! جسم عمید حالا مرد ولی روحش را، قلبش را و احساساتش را خیلی وقت پیش با عشق کشته بود. #انجمن_تک_رمان #دو_امپراطور_و_یک_ملکه #ونیس_امیر_خانی
  9. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...بدان که باید دیدن تیارا با خودت به گور ببری. نیوان شمشیر را محکم از دستان عمید می‌کشد و عمید تعادلش را از دست می‌دهد و روی زمین می‌افتد. با بی‌قرای و گریه رو به مردی که او را نمی‌خواست گفت: - بگذار بمیرم! زندگی دیگر برایم هیچ معنایی ندارد. #انجمن_تک_رمان #دو_امپراطور_و_یک_ملکه #ونیس_امیر_خانی
  10. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...باز هم او را از دست نده. - اما من هم عشقم را ندارم! من نمی‌دانم که او کجاست! هیچ‌جا جز قلب من از او ردی نیست. - تو نمی‌دانی! ولی عمید جای تیارا را می‌داند. عمید دستور دزدیدن تیارا را داد. من هم با این‌که می‌دانستم سکوت کردم چون... چو... . #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
بالا