Usage for hash tag: ونیس_امیر_خانی

ساعت تک رمان

  1. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...پی می‌برد. با یادآوری بلایی که بر سرش نازل شده بود جیغی کشید و با مشت روی پای خود کوبید. نیوان او را از زمین بلند کرد. - تو از این پس همسر من محسوب می‌شوی! بعد از رفتن به قصر تو را به عقد خودم در می‌آورم! من هم دوست ندارم زنم روی زمین بنشیند. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  2. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...بود و چشمان‌شان ر*اب*طه جدایی‌ناپذیری برقرار کرده بود. چشمان سرخ نیوان در ذوق می‌زد. نیوان آهی کشید. حالا وقتش بود که به هدفش برسد. لبانش را کمی جلوتر برد و چشمانش را بست. مهبد شوکه شده بود و توان هیچ حرکتی نداشت. نیوان صورتش را نزدیک مهبد کرد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  3. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...رویش زین گذاشت. - بیا سوار شو. - عالی‌جناب! امکان دارد اجازه دهید که من هم بین محافظ‌ها بمانم؟ - تو خدمت‌کار شخصی‌ام هستی و باید به هر جا که من می‌روم بروی. تیارا بی‌خبر از همه‌جا با کمک نیوان سوار اسب شد. در هوای پاییزی اسب‌سواری دل‌پذیر بود. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  4. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...کشید: - مگر نگفته بودم؟ نگاه سرد مهبد و بی‌تفاوتی‌اش جری‌ترش کرد. - جواب مرا بده! - گفته بودید. - پس چرا به روی شاهزاده سپنتا لبخند زدی؟ کدام قانوان قصر به تو اجازه این‌که دستش را بگیری می‌داد؟ - من فق... . - چیزی نگو! حمام را برایم آماده کن. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  5. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...نگاه کرد اما نیوان بی‌آنکه به چهره زیبای همسرش نگاه کند جوابش را می‌دهد: - وقت کافی ندارم! باید به زمین‌های اطراف برای سرکشی بروم. بعد هم دست دخترک را ول کرد و به سرعت از سالن دور شد. - چه‌گونه ولیعهد را اغوا کرده‌ای که دیگر به پیش من نمی‌آید؟ #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  6. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...اجازه ورود می‌دهد، وارد اتاق بزرگ نیوان می‌شود. - صبح‌تان بخیر عالیجناب! صبحانه آماده است و همه منتظر شما هستند که صبحانه‌شان را میل کنند. نیوان سری تکان داد. مهبد پارچ آب و کاسه مسی را مقابل نیوان گذاشت و در شست‌ و شوی صورتش به او کمک کرد. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  7. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...تولد نداشته‌ام! البته نگرفتن جشن تولد یک چیز عادی برای مردم است. من شنیده‌ام که اشراف‌زادگان هر سال زادروز خود و عزیزان‌شان را جشن می‌گیرند، در حالی که بسیاری از مردم با داشتن پنجاه سال سن تا به حال جشنی نداشته‌اند. - چی؟ چه‌گونه امکان دارد؟ #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  8. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...قبول کند. یعنی نیوان او را برای چیز دیگری به قصر آورده است؟ مهبد اخم می‌کند و انگشت اشاره‌اش را به سوی نیوان می‌گیرد. - درست است که شما ولیعهد هستید و می‌توانید هر چیزی را که می‌خواهید به دست آورید، اما من نمی‌گذارم شما با اهداف شوم‌... . #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
  9. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...‌اگر این دختر همان دختر باشد باید او را بکشی. با این‌که از عشق ناکامم غمگین هستم ولی از کشور گشایی‌ام ناراحت نیستم. قدرت و مقام از عشق مهم‌تر است. - بسیار خب پدر، بهتر است استراحت کنید. بعد از اتاق بیرون می‌آید و مهبد هم پشت سرش خارج می‌شود. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی...
  10. آفتــابــ گــردوݩ

    کامل شده رمان دو امپراطور و یک ملکه | ونیس (مهدیس امیرخانی) کاربر انجمن تک رمان

    ...وارد اتاق کویات می‌شود. - ولیعهد! لطفاً اتاق را خلوت کنید تا امپراطور را معاینه کنم. - اما من باید پیش ایشان باشم. - مرا به‌خاطر حرفم عفو کنید عالی‌جناب! اما ایشان باید در خلوت معاینه شوند. نیوان به ناچار سری تکان می‌دهد و به بیرون می‌رود. #انجمن_تک_رمان #ونیس_امیر_خانی #دو_امپراطور_و_یک_ملکه
بالا