فصل پاییز توی دستات ،
تو خیابون پا میذاری،
داری میری؛ اما ماه و
پشت کوهها جا میذاری.
میشینی کنار جاده،
خاک و دود میون موهات .
باد یک تریلی برده،
کاه سبز آرزوهات.
کاشکی الان اینجا بودی!
من و تو، ریزش برگا.
دستمون تو دستای هم،
پریدن تو جوی آبا.
کاش میشد عزیز من باز،
روی ماهتو ببینم.
پایییز و بهار، زمستون،
گل اشکاتو بچینم.
فاصله، دوری، جدایی ،
تیتر معمولی پاییز،
اینو هیچکس نمیدونه که!
چرا از غم شده لبریز ؟
گریه کن دختر پاییز.
باد و طوفان، ابر و بارون،
عاشقونه میشه گاهی.
صدای اشک تو ناودون،
دستای پاییزت؛ اما
عمریه بهار نداره .
کاش میشد روزی بازم،
گل و شکوفه بیاره.
*شقایق مهرلوس*
◇قالب: چهارپاره◇
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان