خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • انجمن بدون تغییر موضوع و محتوا به فروش می رسد (بعد از خرید باید همین روال رو ادامه بدید) در صورت توافق انتشارات نیز واگذار می شود. برای خرید به آیدی @zahra_jim80 در تلگرام و ایتا پیام بدید

کتاب در حال تایپ سنگ کاغذ قیچی | آلیس فینی

ساعت تک رمان

کتاب های درخواستی در حال تایپ

.Melina.

مدیر تالار رمان + مدرس ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیریت تالار
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,576
کیف پول من
295,529
Points
4,017
اسم کتاب: سنگ کاغذ قیچی
اسم نویسنده: آلیس فینی
مترجم: سونیا سینگ
تایپیست: ملینا نامور .Melina.
ژانر:معمایی
خلاصه:آلیس فینی در کتاب سنگ کاغذ قیچی داستان زوجی را روایت می‌کند که بعد از سال‌ها زندگی مشترک به بن‌بست رسیده‌اند و مشاورشان به آن‌ها توصیه می‌کند برای حل اختلاف‌ها و ایجاد صمیمیت بیشتر، آخر هفته به سفری کوتاه بروند؛ اما در این سفر به مکانی میرسند که پرده از بعضی راز‌ها می‌گشاید!
کد:
اسم کتاب: سنگ کاغذ قیچی
اسم نویسنده: آلیس فینی
مترجم: سونیا سینگ
تایپیست: ملینا نامور 
ژانر:معمایی
خلاصه:آلیس فینی در کتاب سنگ کاغذ قیچی داستان زوجی را روایت می‌کند که بعد از سال‌ها زندگی مشترک به بن‌بست رسیده‌اند و مشاورشان به آن‌ها توصیه می‌کند برای حل اختلاف‌ها و ایجاد صمیمیت بیشتر، آخر هفته به سفری کوتاه بروند؛ اما در این سفر به مکانی میرسند که پرده از بعضی راز‌ها می‌گشاید!
#سنگ_کاغذ_قیچی
#آلیس_فینی
#سونیا_سینگ
#ملینا_نامور
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش:

.Sarina.

مدیر ارشد + ناظر ارشد رمان + مدیر تایپیست
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیریت تالار
ناظر ارشد
ناظر انجمن
مشاور انجمن
ویراستار انجمن
تیزریست انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
ادیتور انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-21
نوشته‌ها
940
کیف پول من
155,860
Points
1,281
IMG_20250301_213610_542.jpg
خواهشمند است قبل از تایپ کتاب به قوانین زیر توجه کنید:
قوانین تایپ کتاب:
قوانین تایپ کتاب | تک رمان

پاسخ به ابهامات شما:
تاپیک جامع پرسش و پاسخ تایپ کتاب

درخواست جلد:
دفتر درخواست جلد | تک رمان

اعلام پایان رمان:
تاپیک جامع اعلام پایان کتاب

موفق باشید.✨
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدیر تالار رمان + مدرس ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیریت تالار
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,576
کیف پول من
295,529
Points
4,017
آملیا
فوریه۲۰۲۰

شوهرم صورتم را تشخیص نمی دهد.
موقع رانندگی ام حس میکنم به من زل زده است و نمیدانم چه می بیند. قیافه بقیه هم برایش نا آشناست اما هنوز هم عجیب است مردی که با او ازدواج کردم قادر نباشد مرا در صف تشخیص چهره در اداره پلیس به جا بیاورد. بی آنکه نگاه کنم میدانم صورتش چه حالتی گرفته همان قیافه عبوس بهانه گیر بهت که گفته بودم برای همین شش دانگ حواسم را میدهم به جاده باید هم حواسم باشد. حالا برف تندتر میبارد مثل رانندگی روی لاک غلط گیر است و برف پاک کن های موریس ماینر تراولرم تقلا میکنند برف را کنار بزنند. اتومبیلم - مثل خودم - در ۱۹۷۸ پا به جهان گذاشت. اگر از وسایلتان خوب مراقبت کنید. یک عمر دوام می آورند اما به نظرم شوهرم دوست دارد هر دوی ما را با مدل جوان تری تاخت بزند. از وقتی خانه را ترک کردیم آدام صد بار کمربند ایمنی‌اش را بررسی و دست‌هایش را مثل دو توپ روی پاهایش مشت کرده است. سفر از لندن تا اسکاتلند نباید بیشتر از هشت ساعت طول میکشید اما جرئت نمیکنم در این طوفان تندتر برانم با اینکه هوا دارد تاریک میشود و شاید به هر دلیلی گم و گور شویم آیا سپری کردن آخر هفته ای در سفر میتواند راه نجات ازدواجی باشد؟ این سؤال شوهرم در مقابل پیشنهاد مشاور بود. هر بار این کلمات به ذهنم می آیند. با فهرست تازه ای از پشیمانی ها رو به رو میشوم هدر دادن این همه از زندگی‌مان با زندگی نکردن خیلی غمگینم میکند. قبلاً مثل الان نبودیم اما خاطرات گذشته می توانند همه ما را به دروغ گو تبدیل کنند. برای همین است که می‌خواهم تمام توجهم را صرف آینده کنم. آینده خودم. هنوز گاهی شوهرم را در آن آینده تصور میکنم، اما لحظاتی هم دوباره به تنها زندگی کردن می‌اندیشم. نمیخواهم اینطور شود، اما فکر میکنم شاید این بهترین کار برای هر دو نفرمان باشد. زمان میتواند روابط را تغییر دهد، درست همان‌طور که دریا میتواند شکل ماسه‌ها را عوض کند.
کد:
آملیا

فوریه۲۰۲۰
شوهرم صورتم را تشخیص نمی دهد. 
موقع رانندگی ام حس میکنم به من زل زده است و نمیدانم چه می بیند. قیافه بقیه  هم برایش نا آشناست اما هنوز هم عجیب است مردی که با او ازدواج کردم قادر نباشد  مرا در صف تشخیص چهره در اداره پلیس به جا بیاورد.   بی آنکه نگاه کنم میدانم صورتش چه حالتی گرفته همان قیافه عبوس بهانه گیر  بهت که گفته بودم برای همین شش دانگ حواسم را میدهم به جاده باید هم  حواسم باشد. حالا برف تندتر میبارد مثل رانندگی روی لاک غلط گیر است و  برف پاک کن های موریس ماینر تراولرم تقلا میکنند برف را کنار بزنند. اتومبیلم - مثل  خودم - در ۱۹۷۸ پا به جهان گذاشت. اگر از وسایلتان خوب مراقبت کنید. یک عمر  دوام می آورند اما به نظرم شوهرم دوست دارد هر دوی ما را با مدل جوان تری تاخت  بزند. از وقتی خانه را ترک کردیم آدام صد بار کمربند ایمنی‌اش را بررسی و  دست‌هایش را مثل دو توپ روی پاهایش مشت کرده است. سفر از لندن تا اسکاتلند  نباید بیشتر از هشت ساعت طول میکشید اما جرئت نمیکنم در این طوفان تندتر  برانم با اینکه هوا دارد تاریک میشود و شاید به هر دلیلی گم و گور شویم   آیا سپری کردن آخر هفته ای در سفر میتواند راه نجات ازدواجی باشد؟ این سؤال  شوهرم در مقابل پیشنهاد مشاور بود. هر بار این کلمات به ذهنم می آیند. با فهرست  تازه ای از پشیمانی ها رو به رو میشوم هدر دادن این همه از زندگی‌مان با زندگی  نکردن خیلی غمگینم میکند. قبلاً مثل الان نبودیم اما خاطرات گذشته می توانند  همه ما را به دروغ گو تبدیل کنند. برای همین است که می‌خواهم تمام توجهم را صرف آینده کنم. آینده خودم. هنوز گاهی شوهرم را در آن آینده تصور میکنم، اما لحظاتی هم دوباره به تنها زندگی کردن می‌اندیشم. نمیخواهم اینطور شود، اما فکر میکنم شاید این بهترین کار برای هر دو نفرمان باشد. زمان میتواند روابط را تغییر دهد، درست همان‌طور که دریا میتواند شکل ماسه‌ها را عوض کند.
#سنگ_کاغذ_قیچی
#آلیس_فینی
#ملینا_نامور
#سونیا_سینگ
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدیر تالار رمان + مدرس ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیریت تالار
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,576
کیف پول من
295,529
Points
4,017
شوهرم گفت وقتی هشدارهای هواشناسی را دیدیم باید این سفر را عقب میانداختیم اما من نمیتوانستم هر دو میدانیم این سفر آخرین فرصت برای حل کردن مشکلات است یا دست کم تلاش برای این کار آن موضوع را فراموش نکرده است.
تقصیر شوهرم نیست که یادش میرود من کیستم
آدام یک مشکل عصبی به نام ناتوانی در تشخیص قیافه دارد یعنی اجزای متفاوت چهرهها از جمله چهره ،خودش را نمیتواند ببیند بارها در خیابان از کنارم گذشته و طوری رفتار کرده که انگار غریبه ام اضطراب اجتماعی این مشکل بر هر دوی ما تأثیر دارد ممکن است در یک مهمانی دوستان زیادی در اطرافش باشند و باز حس کند حتی یک نفر را هم در آنجا نمیشناسد برای همین اوقات زیادی را تنها میگذرانیم با هم اما جدا فقط خودمان دو نفر ناتوانی در تشخيص قیافه تنها مشکل شوهرم نیست که باعث میشود حس کنم نامرئی.ام او بچه نمیخواست - همیشه میگفت نمیتواند فکر نشناختن صورتهایشان را تحمل .کند تمام زندگیاش با این مشکل زندگی کرده است و من هم از وقتی با او آشنا شدم درگیر بوده.ام گاهی اوقات یک مصیبت میتواند موهبت باشد.
شاید همسرم صورتم را نشناسد اما به کمک خیلی چیزهای دیگر تشخیصم میدهد؛ بوی عطرم صدایم حس دستم در دستش وقتی هنوز دستم را میگرفت ازدواج ها به بن بست نمیرسند آدمها به بن بست میرسند.
من همان زنی نیستم که سالها پیش عاشقم شد میتواند بگوید الان چقدر پیرتر شده ام؟ متوجه تارهای خاکستری میان موهای بور بلندم شده است؟ چهل سالگی میتواند یک سی سالگی تازه ،باشد اما چروکهایی روی صورتم نمایان شدهاند که مال خنده .نیستند ما نقاط مشترک زیادی داشتیم رازها و رؤیاهایمان را با هم در میان میگذاشتیم فقط موضوع تختخواب در میان نبود هنوز هم جملات همدیگر را تمام میکنیم اما این روزها درست از کار در نمی آیند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدیر تالار رمان + مدرس ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیریت تالار
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,576
کیف پول من
295,529
Points
4,017
او زیرلب میگوید حس میکنم داریم دور خودمون میچرخیم یک لحظه نمیفهمم منظورش ازدواجمان است یا مهارت جهت یابی .من آسمان خاکستری تهدیدآمیز انگار حس و حال شوهرم را بازتاب میدهد این اولین بار است که پس از کیلومترها حرفی به زبان آورده برف روی جاده روبه رو نشسته و سرعت باد هم بیشتر میشود اما تمام اینها در مقایسه با طوفانی که در اتومبیل شکل میگیرد هیچاند.
میگویم «میشه جهتهایی رو که پرینت گرفتم پیدا کنی و دوباره برام بخونی؟ میکوشم لحن عصبانی ام را پنهان کنم اما موفق نمیشوم. «مطمئنم نزدیک
شدیم.»
برخلاف من ظاهر شوهرم گذر عمر را به خوبی پنهان می.کند مدل موی ،خوب پو*ست برنزه و اندامی که با افراط در دوندگیهای نیمه ماراتن شکل گرفته اند چهل و خردهای سال را نشان نمیدهند همیشه خیلی خوب فرار میکند مخصوصاً از واقعیت.
آدام فیلمنامه نویس است. از پایینترین پله نردبان دشوار هالیوود شروع کرد و تنهایی قادر نبود از آن بالا برود به مردم میگوید از مدرسه یک راست وارد حرفه سینما شده که دروغی مصلحت آمیز است شانزده ساله که بود در الکتریک سینما[۳] در ناتینگ هیل[۴] کاری دست و پا کرد خوراکی و بلیت فیلم میفروخت. بیست و یک ساله که شد حقوق اولین فیلمنامه اش را فروخته بود سنگ کاغذ قیچی بیشتر از این پیشرفت نکرد اما آدام از این راه کارگزاری پیدا کرد و آن کارگزار برایش کاری جور کرد نوشتن فیلمنامه ای بر اساس تک رمان کتاب پرفروش ،نبود اما نسخه سینمایی - یک محصول کم خرج انگلیسی - یک جایزه بافتا[۵] گرفت و نویسنده ای متولد شد مثل جان گرفتن شخصیتهای خودش روی پرده نبود - مسیر رسیدن به رؤیاهایمان به ندرت سرراست است ـ اما به هر حال آدام توانست فروش پاپکورن را کنار بگذارد و تمام وقت بنویسد.
فیلمنامه نویسها آدمهای شناخته شده ای نیستند برای همین بعضیها ممکن است او را نشناسند اما حاضرم شرط ببندم دست کم یکی از فیلمهایی را که او فیلمنامه شان را نوشته دیده.اند با وجود مشکلاتمان به موفقیتهای او واقعاً افتخار میکنم دلیل شهرت آدام رایت[۶] در این حرفه این است که میتواند رمانهای ناشناخته را به فیلمهای پرفروش تبدیل کند و همیشه هم در کمین کار بعدی است اعتراف میکنم گاهی حسودی میکنم اما به نظرم واکنشم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدیر تالار رمان + مدرس ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیریت تالار
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,576
کیف پول من
295,529
Points
4,017
طبیعی است آن هم با توجه به تعداد شبهایی که ترجیح میدهد با خودش کتاب به تخت .ببرد در زندگی شوهرم زن دیگری نیست که بگویم به من خیانت میکند او فقط با کلمات ر*اب*طه عاطفی دارد.
نوع بشر عجیب و غیر قابل پیش بینی .است من همنشینی با حیوانات را ترجیح میدهم و این یکی از بیشمار دلایلی است که در بترسی داگز هوم[۷] کار میکنم موجودات چهار دست و پا همنشینهای بهتری از دو دست و پاها هستند سگها کینه به دل نمیگیرند و نفرت را نمیشناسند ترجیح میدهم به دلایل دیگر کار کردنم در آنجا فکر نکنم؛ گاهی بهتر است غبار خاطراتمان دست نخورده باقی بماند.
منظره مقابل چشم اندازی متغیر را در طول سفر پیش رویمان به نمایش می.گذارد درختانی از همه نوع طیف رنگ ،سبز دریاچههای خیلی بزرگ با سطح درخشان کوههایی که روی قله هایشان برف نشسته و فضای فوقالعاده وسیع دست نخورده بی نقص عاشق مناطق کوهستانی اسکاتلندم. بعید میدانم جای زیباتری از اینجا روی کره زمین وجود داشته باشد نسبت به ،لندن جهان اینجا بزرگتر به نظر میرسد شاید هم من .کوچکترم آرامش را در سکون و دورافتادگی اینجا پیدا میکنم بیشتر از یک ساعت است موجودی ندیده ایم و همین موضوع باعث میشود اینجا بهترین مکان برای اجرای نقشه ام باشد.
از کنار دریایی طوفانی در سمت چپمان میگذریم و در مسیری که رو به شمال میرود صدای امواج متلاطم همچون موسیقی عاشقانه ای همراهیمان میکند. جاده پرپیچ وخم به مسیر باریکی تبدیل میشود و آسمان - که از آبی به صورتی بعد به بنفش و حالا به سیاه تبدیل شده است - در دریاچه های نیمه یخ زده ای که از کنارشان عبور میکنیم منعکس می.شود ،جلوتر در جنگلی فرومی رویم طوفان درختان کاج کهنسال پوشیده از برف را که بلندتر از خانه ماناند طوری خم کرده که انگار چوب کبریت.اند باد همچون روحی بیرون از اتومبیلمان زوزه میکشد و میکوشد ما را از جاده بیرون بیندازد و وقتی کمی روی جاده یخ زده شر میخوریم فرمان را طوری محکم میچسبم که استخوان انگشتانم در پوستم فرومی رود حلقه ازدواجم را میبینم مدرک محکمی که نشان میدهد ما هنوز با همیم با اینکه دلایل زیادی برای جداییمان وجود دارد نوستالژی مخدر خطرناکی ،است اما من از مرور خاطرات شاد که به ذهنم هجوم می آورند، ل*ذت میبرم. شاید آنقدرها هم که حس میکنیم از هم دور نیفتاده باشیم به مردی که کنارم نشسته نگاهی میاندازم و فکر میکنم شاید بتوانیم دوباره راهی برای با هم ماندن .بیابیم بعد کاری میکنم که مدتهاست نکرده ام دستم را دراز میکنم و دستش را میگیرم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا