زندگی... این نامهرزمینی از خوشبختی و غم، آرزو و ناامیدی، روزهای درخشان و شبهای تاریک. در هر گوشهای از این سفر، انسانها با آرزوها و رویاهایی پر از امید و خواستههایی پراز رنج و درد هستند.
ما از اولین نفسی که میکشیم تا آخرین نفسی که میدهیم، در این دایره معنایی چرخان به نام زندگی قرار داریم. اما گاهی احساس میکنیم که دستمان به این دایره معنایی بسته شده است و هیچ راهی برای خارج شدن وجود ندارد. دلتنگیها و ناراحتیها، آسیبها و ناامیدیها همه در این دایره جا گرفتهاند و ما را در بر گرفتهاند.
زندگی گاهی اوقات مانند یک جوک تلخ است که با هر لبخندی، یک اشک را به رخ میآورد. ما در این داستانهای تلخ و شیرین، در آ*غ*و*ش ناامیدیها و شادیها، سعی میکنیم پرچم امید را بالا ببریم. اما گاهی احساس میکنیم این پرچم، در برابر باد تنهایی و ناامیدی، نمیتواند بر پا بماند.
زندگی... آیا همه این دلخوریها و ناراحتیها برای همین است؟ آیا هیچ راهی برای فرار یا حتی فهمیدن این همه معنا و مفهوم وجود ندارد؟ آیا همه این رنجها و دردها به هیچکس چیزی یاد نمیدهند؟
زندگی... گاهی احساس میکنم که هیچکس نمیتواند حقیقتی را که درونمان است، درک کند. این حقیقت که ما در این دنیای پر از جنگ و صلح، خوشبختی و رنج، عشق و نفرت، در حال سیر تنهایی و سرگردانی هستیم.
#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان
ما از اولین نفسی که میکشیم تا آخرین نفسی که میدهیم، در این دایره معنایی چرخان به نام زندگی قرار داریم. اما گاهی احساس میکنیم که دستمان به این دایره معنایی بسته شده است و هیچ راهی برای خارج شدن وجود ندارد. دلتنگیها و ناراحتیها، آسیبها و ناامیدیها همه در این دایره جا گرفتهاند و ما را در بر گرفتهاند.
زندگی گاهی اوقات مانند یک جوک تلخ است که با هر لبخندی، یک اشک را به رخ میآورد. ما در این داستانهای تلخ و شیرین، در آ*غ*و*ش ناامیدیها و شادیها، سعی میکنیم پرچم امید را بالا ببریم. اما گاهی احساس میکنیم این پرچم، در برابر باد تنهایی و ناامیدی، نمیتواند بر پا بماند.
زندگی... آیا همه این دلخوریها و ناراحتیها برای همین است؟ آیا هیچ راهی برای فرار یا حتی فهمیدن این همه معنا و مفهوم وجود ندارد؟ آیا همه این رنجها و دردها به هیچکس چیزی یاد نمیدهند؟
زندگی... گاهی احساس میکنم که هیچکس نمیتواند حقیقتی را که درونمان است، درک کند. این حقیقت که ما در این دنیای پر از جنگ و صلح، خوشبختی و رنج، عشق و نفرت، در حال سیر تنهایی و سرگردانی هستیم.
#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان