• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

دست‌ نوشته‌های اشک | علی برادر خدام خسروشاهی دلنویس انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
مدرس زبان
دلنویس انجمن
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
901
لایک‌ها
2,506
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
وب سایت
alikhosroshahinotes.ir
کیف پول من
28,237
Points
1,216
سطح
  1. حرفه‌ای
تنهایی، همچون سایه‌ای بی‌پایان در اتاق دلم قرار دارد. گاهی وقت‌ها این سایه‌ی تاریک مرا در بر می‌گیرد و من را به یک جهان دیگر می‌برد، جهانی که در آن هیچ کس جز خودم حضور ندارد.

در این تنهایی، صدای ساعت را می‌شنوم، ثانیه‌ها را به شمار می‌آورم و فکرهایی آغاز می‌شود که تنها با خودم به اشتراک می‌گذارم. دنیا به نظر می‌رسد که در حال حرکت است، اما من در این جایگاه ثابت و تنها هستم.

در این تنهایی، خاطراتی از گذشته مرا می‌سوزاند. لحظه‌هایی که با دیگران به اشتراک می‌گذاشتم، حالا تنها در خاطره‌ها زنده می‌مانند. هر روز به یکی از آن‌ها نگاه می‌کنم و احساس می‌کنم که فاصله‌ی زمانی بین آن لحظه‌ها و حالتان گرچه کوتاه است، اما درونم تمام وجودم را پر می‌کند.

تنهایی گاهی دوستی وفادار است، کسی که همیشه در کنارم است، حتی در لحظاتی که دیگران پشت سر گذاشته‌اند. اما گاهی احساس می‌کنم که این تنهایی یک زندان است، یک حبس ناگهانی که من را از دنیای بیرون به خود می‌بندد.

تنهایی، مکالمات بی‌پایان با خودم را به ارمغان می‌آورد. این مکالمات احساسات و اندیشه‌هایی هستند که نه از کسی پنهان می‌شوند و نه به کسی نشان داده می‌شوند. در این تنهایی، من هم با دوستان خوبم صحبت می‌کنم و هم با دشمنانم، هم با شکست‌ها و هم با رویاهایم.

گاهی تنهایی را دلیلی برای افتخار وجود می‌دانم، چرا که در آن لحظات منفرد، احساسات و افکارم را با کسی به اشتراک نمی‌گذارم و آن‌ها تازه و خالص درونم باقی می‌مانند. اما گاهی هم تنهایی را باری سنگین و سرد می‌بینم، مانند یک برفی که همه را از هم جدا می‌کند و هیچ گرما و تعلقی در آن نیست.

تنهایی درونم جاری است، همچون رودخانه‌ای سرد که به تدریج دلم را آب‌زده می‌کند. من در این تنهایی غوطه‌ور شده‌ام و با همه چیزی که درونم است، به آهستگی روبرو می‌شوم. اما یک جاهایی در این تنهایی، امید به یافتن یک شکاف نور را دارم، یک نقطه‌ی روشنی که شاید من را از این تاریکی نجات دهد.

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
مدرس زبان
دلنویس انجمن
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
901
لایک‌ها
2,506
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
وب سایت
alikhosroshahinotes.ir
کیف پول من
28,237
Points
1,216
سطح
  1. حرفه‌ای
زندگی، آن ر*ق*ص پویا در ساحل تاریک تقدیر است. دلتنگی‌ها و شادی‌ها در هم آ*غ*و*ش گرفته‌اند، هم‌ر*ق*ص با هم، ولی همیشه با گامی ناهماهنگ. شاید همین اندازه که شادی‌ها بزرگ و بی‌پایان هستند، دلتنگی‌ها نیز پر و پیمانه و سنگین. این زندگی از پرده‌های مخملی سیاه و سفید تنها می‌داند. زندگی چون یک جاده تاریک و پویاست، هر گامی که می‌گذاری، دورافتادگی‌ها و دلتنگی‌ها را برایت به ارمغان می‌آورد.

در این دنیایی از خنده‌های بی‌نهایت، گاهی می‌افتد آهی سنگین که از دلی که از شادی پر شده، به درد می‌آید. هر روز یک صفحه جدید، یک داستان جدید و یک درد جدید. وقتی که احساس می‌کنی که تمام امیدت را از دست داده‌ای، زندگی دوباره تو را به یک درام بزرگ می‌کشاند. تمام آرزوهایی که در کوچکی آن‌ها را در دلت نهان کرده‌ای، پایان‌های ناگوار می‌یابند.

وقتی که می‌بینی که دنیا به طرز مسخره‌ای با احساسات تو بازی می‌کند، تنها چیزی که می‌توانی انجام دهی، نگاهی به خودت در آینه باشد. آیا می‌بینی این آینه را؟ آیا می‌بینی این درد را؟ زندگی چه‌قدر از تو خواسته است؟ چه‌قدر توانسته است از تو بگیرد؟

دلتنگی‌ها در زندگی همچون گل‌های وحشی در اراضی د*اغ می‌رویند، می‌گریزند ولی همیشه پا باز می‌گردند. تا زمانی که یاد نگیری که با آن‌ها همراه ر*ق*ص کنی، زندگی همیشه یک تراژدی خاموش خواهد بود

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
مدرس زبان
دلنویس انجمن
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
901
لایک‌ها
2,506
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
وب سایت
alikhosroshahinotes.ir
کیف پول من
28,237
Points
1,216
سطح
  1. حرفه‌ای
زندگی یک روزگار بی‌پایان است
با همهٔ غم و درد و آرامش
ما در این راه سرگردانیم
و هیچکس نمی‌داند کجاست مقصد

با همهٔ آرزوهای بی‌پایان
و همهٔ دلهای شکسته
ما در این راه پراکنده شده‌ایم
و هیچکس نمی‌داند کجاست مقصد

آیا زندگی چیزی است جز خستگی؟
آیا دلتنگی چیزی است جز درد؟
آیا انتظار چیزی است جز ناامیدی؟
آیا عشق چیزی است جز ترکیدن قلب؟

زندگی یک دورهٔ سخت است
با همهٔ دغدغه‌های بی‌پایان
ما در این راه مجروح شده‌ایم
و هیچکس نمی‌داند کجاست مقصد

اما با این حال، ما به امید زندگی می‌چسبیم
و به دنبال روشنایی در تاریکی‌ها می‌گردیم
چون ما زندگی را دوست داریم
با همهٔ غم و درد و آرامش

زندگی یک دلنوشته غمگین است
اما همهٔ ما در این راه هستیم
و به هر طرف که برود، همهٔ ما با هم هستیم
تا آخرین نفس این سفر بی‌پایان.

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
مدرس زبان
دلنویس انجمن
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
901
لایک‌ها
2,506
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
وب سایت
alikhosroshahinotes.ir
کیف پول من
28,237
Points
1,216
سطح
  1. حرفه‌ای
زندگی، آن آهسته‌ی غربت در دل تنهایی است. اینجا، جایی که خنده‌ها بر لبان‌ها می‌مانند ولی دل‌ها همچنان خاموش و غمگین. گاهی احساس می‌کنیم که همه چیز از دست رفته است، چون هرچه می‌گذرد، تنهایی بیشتر و درد عمیق‌تر می‌شود. آیا این است که زندگی برای همه چنین باید باشد؟ آیا همه‌چیز واقعاً به این سادگی باید از بین برود؟
زندگی همچون یک فصل بی‌تفاوت از زمستان است، که برگ‌هایش همگی افتاده و درختان خسته به زمین می‌نشینند. اینجا، جایی که هیچ‌کس جز خودش به هیچ‌کس اهمیتی نمی‌دهد. یک جایی که حتی آفتاب هم به دل‌ها گرمی نمی‌دهد و تمام امیدها به چشمان خیره در خیابان‌ها می‌مانند.
در این مسیر دلتنگی، آرزوها به هم می‌پیوندند و می‌شکنند. وقتی که تمام امیدها به نقطه‌ی بحرانی می‌رسند، دیگر چیزی برای از دست دادن نیست. این دنیا، جایی است که تنها مانده‌ایم. تنهایی ما از همدیگر جدا کرده است، به همان اندازه که زمان از ما دور می‌شود.
همه چیز به سوی انتها می‌رود، آرام و بی‌صدا. ما همچنان در این فرار از خودمان گرفتار هستیم، در این درون زمینی از غم و افسردگی که هیچ‌کس نمی‌تواند درک کند. وقتی که همه چیز پایان می‌یابد، فقط یادتان می‌ماند که چقدر تنها بودید، و چقدر هیچ‌کس نمی‌تواند درک کند

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
مدرس زبان
دلنویس انجمن
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
901
لایک‌ها
2,506
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
وب سایت
alikhosroshahinotes.ir
کیف پول من
28,237
Points
1,216
سطح
  1. حرفه‌ای
دلم تنگ است، بسیار تنگ
غم درونم را فرا گرفته
خسته ام از این همه دلتنگی
که هر روز به سختی می‌پذیرم

آیا کسی می‌فهمد درد من؟
آیا کسی می‌شنود آواز ناله‌ام؟
من تنها هستم، در این جهان بی‌کس
با دلی پر از غصه و اشک‌های ناتمام

خسته ام از این همه تلاش و پوچی
خسته از این همه رنج و روزگار سخت
آیا کسی می‌داند که من چقدر تنها هستم؟
آیا کسی می‌فهمد که من چقدر غمگینم؟

با چشمانی پر از اشک، به خود می‌خندم
با دلی پر از درد، به دنبال شادی می‌گردم
اما هرگز نمی‌توانم آن را پیدا کنم
چرا این همه تنهایی و غم در قلب من؟

دلم تنگ است، بسیار تنگ
و من همچنان در این تنهایی فراموش شده
با یک دلی پر از غصه و درد
منتظر روزی هستم که شادی به دلم برگردد.

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
مدرس زبان
دلنویس انجمن
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
901
لایک‌ها
2,506
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
وب سایت
alikhosroshahinotes.ir
کیف پول من
28,237
Points
1,216
سطح
  1. حرفه‌ای
امروز، هوا بارانی است و این باران، شبیه به احساس‌هایم است. غمگین، اندوهگین و پر از دردهایی که هیچکس نمی‌تواند آن‌ها را درک کند.
دلم پر است از خاطراتی که هیچگاه فراموش نخواهم کرد، از لحظاتی که با شادی و خنده گذرانده‌ام و همه آن‌ها را از دست داده‌ام. امروز، هوا بارانی است و من تنها در خانه‌ام نشسته‌ام، با یک فنجان چای گرم در دستم و فقط به خاطراتم فکر می‌کنم.
امروز، من تنها و ناامید هستم. درد و غم زندگی به من نشان داده است که هر چقدر هم سعی کنم، نمی‌توانم همه چیز را کنترل کنم. هر بار که به احساس خوشبختی نزدیک می‌شوم، زندگی با مشکلات جدیدی مرا مواجه می‌کند و من را به سختی‌های جدید می‌اندازد.
امروز، من تنها و ناامید هستم، اما در این همه غم و درد، یک چیز را فراموش نکنید، زندگی همچنان ادامه دارد و ما باید به آن ادامه دهیم. ممکن است در زمان‌هایی احساس کنیم که هیچ امیدی نمی‌ماند، اما هرگز نباید تسلیم شویم. باید به خودمان قول دهیم که همیشه قوی خواهیم ماند و در مقابل سختی‌های زندگی مقاومت کنیم.
امروز، هوا بارانی است و این باران، شبیه به احساس‌هایم است. احساس‌هایی که برای همیشه در دلم جا مانده‌اند و هرگز به آن‌ها فراموش نخواهم کرد. احساس‌هایی که هرگز نمی‌توانم با کسی به اشتراک بگذارم و تنها با خودم می‌مانند.
امروز، هوا بارانی است و این باران، شبیه به احساس‌هایم است. غمگین، اندوهگین و پر از دردهایی که هیچکس نمی‌تواند آن‌ها را درک کند. اما در این همه غم و درد، من به خودم قول می‌دهم که هرگز ناامید نخواهم شد و در برابر سختی‌های زندگی قوی خواهم ماند.
امروز، هوا بارانی است و من تنها در خانه‌ام نشسته‌ام، با یک فنجان چای گرم در دستم و فقط به خاطراتم فکر می‌کنم.

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
مدرس زبان
دلنویس انجمن
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
901
لایک‌ها
2,506
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
وب سایت
alikhosroshahinotes.ir
کیف پول من
28,237
Points
1,216
سطح
  1. حرفه‌ای
زندگی مثل یک بازی پر از شکست و پیروزی است. هر روز با شکست ها و پیروزی های جدید روبرو می شویم. اما گاهی این شکست ها آنقدر سخت و دردناک است که نمی توانیم به سادگی از آنها عبور کنیم.
دنیا نیز مثل یک سراب است. هرگز نمی توان به آن اعتماد کرد. ما هرگز نمی توانیم بگوییم که چه اتفاقی در آینده خواهد افتاد. همه چیز می تواند به سرعت تغییر کند و ما را به سمت نابودی بکشاند.
اما در این دنیای پر از غم و درد، ما همچنان باید زندگی کنیم. باید به سختی های زندگی برخورد کنیم و از آنها درس بگیریم. باید با پشتکار و امید به سمت آینده حرکت کنیم، حتی اگر همه چیز به نظر ناامید کننده باشد.
اما گاهی اوقات، غم و درد ها به قدری سنگین می شوند که نمی توانیم به سادگی از آنها فرار کنیم. ممکن است در آ*غ*و*ش غم ها فرو رویم و نتوانیم از آنها خارج شویم. این همه درد و رنج، ما را به سمت تسلیم شدن می کشاند.
اما باید به خود یادآوری کنیم که هر غم و دردی دارای یک پایان است. هر شب بعد از تاریکی، صبح جدیدی می آید و با خودش آفتاب و امید را نیز می آورد. هرگز نباید از امید و ایستادگی خود دست برداریم.
زندگی مثل یک قایق در دریاست. ما هرگز نمی توانیم پایدار بمانیم و همیشه در حال حرکت و تغییر هستیم. اما هر تجربه ای که با آن روبرو می شویم، ما را به سمت یادگیری و رشد هدایت می کند.

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
مدرس زبان
دلنویس انجمن
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
901
لایک‌ها
2,506
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
وب سایت
alikhosroshahinotes.ir
کیف پول من
28,237
Points
1,216
سطح
  1. حرفه‌ای
باران، آنقدر غمگین و دردناک است که به سادگی نمی توان از آن فرار کرد. همه چیز را با خودش می برد، از جمله امید و شادی ما. هر قطره باران، ما را به یاد خاطراتی می اندازد که دلمان می خواست فراموش کند.
باران، همیشه با خودش غم و اندوه می آورد. هر بار که باران می بارد، من همراه آن دلم را به سمت گذشته می کشم. به خاطراتی که هرگز نمی توان فراموش کرد، به عشق هایی که هرگز نتوانست رشد کند.
اما باران همچنان ادامه دارد. همه چیز را به سمت تیرگی و سکوت می کشاند. همه چیز را به سمت یک دنیای دیگر، جایی که در آنجا قلب من نمی تواند به آرامش برسد.
باران، همیشه با خودش غم و درد می آورد. هر بار که باران می بارد، من همراه آن دلم را به سمت تنهایی می کشم. به خاطراتی که هرگز نمی توان فراموش کرد، به عشق هایی که هرگز نتوانست رشد کند.
اما باران همچنان ادامه دارد. همه چیز را به سمت تیرگی و سکوت می کشاند. همه چیز را به سمت یک دنیای دیگر، جایی که در آنجا قلب من نمی تواند به آرامش برسد

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
مدرس زبان
دلنویس انجمن
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
901
لایک‌ها
2,506
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
وب سایت
alikhosroshahinotes.ir
کیف پول من
28,237
Points
1,216
سطح
  1. حرفه‌ای
زندگی، یک بازی پر از احساسات مختلف است. بعضی اوقات شادی و خنده، بعضی اوقات غم و اشک. من همیشه فکر می کنم که چرا اینقدر زندگی سخت است؟ چرا همیشه باید درگیر درد و رنج باشیم؟
اما هرگز پاسخی نمی یابم. هرگز نمی توانم به خودم بگویم که چرا باید اینقدر زخم های قلبم را درمان کنم؟ چرا باید همیشه در حال مبارزه باشم؟
اما با این حال، من همیشه سعی می کنم به خودم بگویم که همه چیز به خیر است. که همه چیز زود یا دیری به جای خود می افتد. اما این فقط یک تلاش است تا خودم را قانع کنم. واقعیت دردناک تر است.
زندگی، مثل یک دریا است که هر لحظه موج هایش را تغییر می دهد. اما زندگی من، مثل یک قایق کوچک است که هر لحظه در خطر است. هر لحظه می ترسم که باد و موج ها، قایقم را به سمت دریاچه ای عمیق ببرند.
اما باز هم سعی می کنم امیدوار باشم. امیدوار که همه چیز به خیر خواهد شد. امیدوار که هیچ چیز بدی نخواهد اتفاق افتاد. اما این فقط یک امید است و هیچ گاه واقعیت نخواهد شد.
هرگز نمی توانم به خودم بگویم که تو می توانی. هرگز نمی توانم به خودم بگویم که تو قادر به مبارزه با تمام درد و رنج هستی. هرگز نمی توانم به خودم بگویم که تو قادر به پذیرش شکست هستی.
اما هرگز نمی توانم این فکر را کنار بگذارم. هرگز نمی توانم این غصه را از دلم بیرون کنم. هرگز نمی توانم این غم را فراموش کنم.

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
مدرس زبان
دلنویس انجمن
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
901
لایک‌ها
2,506
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
وب سایت
alikhosroshahinotes.ir
کیف پول من
28,237
Points
1,216
سطح
  1. حرفه‌ای
باران می آید، باران... آرامشی پنهان در قطره‌هایش پنهان کرده است. این قطرات سپیده‌دم، بر روی شیشه‌ها می‌لغزند و نگاهم را به سمت خیابان‌ها می‌کشانند. دلم نیز همچون این باران، از دیده‌هایم سرازیر می‌شود. غرق در دریایی از خاطراتی که هرگز نمی‌توانم فراموش کنم. گریه‌هایی که همراه با این باران می‌ریزم، نمی‌توانند دردی را که در دلم حک شده، درمان کنند.
باران، شاهد سکوتیست که در دلم حک شده. سکوتی که هر چه بیشتر می‌شود، غمگین‌تر می‌شود. یادم می‌آید آن روزهایی که با هم در این باران قدم می‌زدیم. قدم‌هایی که همراه با هم بودیم و هر قدم، دلهایمان را به هم نزدیک‌تر می‌کرد. اما اکنون، این باران تنهایی را به همراه دارد و هیچ‌کس برای هم نیست. احساس می‌کنم چتری نیست که این باران تنهایی را از سرم دور کند.
باران، باران... این باران دلم را می‌شوید و تمام خاطراتی که برایم باقی مانده را به خودش می‌کشاند. آیا هیچ راهی برای جبران این خسارت‌ها نیست؟ آیا هیچ‌کسی می‌تواند درک کند که چقدر این باران، احساساتم را به هم می‌ریزد؟ اما چیزی که بیشتر از همه دلم را می‌سوزاند، این است که این باران، آخرین یادآور آن روزهای شادمانی است که دیگر هرگز برنمی‌گردد

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا