دست‌ نوشته‌های اشک | علی برادر خدام خسروشاهی دلنویس انجمن تک رمان

[علی خسروشاهی]

زندگی... این نام‌هرزمینی از خوشبختی و غم، آرزو و ناامیدی، روزهای درخشان و شب‌های تاریک. در هر گوشه‌ای از این سفر، انسان‌ها با آرزوها و رویاهایی پر از امید و خواسته‌هایی پراز رنج و درد هستند.
ما از اولین نفسی که می‌کشیم تا آخرین نفسی که می‌دهیم، در این دایره معنایی چرخان به نام زندگی قرار داریم. اما گاهی احساس می‌کنیم که دستمان به این دایره معنایی بسته شده است و هیچ راهی برای خارج شدن وجود ندارد. دلتنگی‌ها و ناراحتی‌ها، آسیب‌ها و ناامیدی‌ها همه در این دایره جا گرفته‌اند و ما را در بر گرفته‌اند.
زندگی گاهی اوقات مانند یک جوک تلخ است که با هر لبخندی، یک اشک را به رخ می‌آورد. ما در این داستان‌های تلخ و شیرین، در آ*غ*و*ش ناامیدی‌ها و شادی‌ها، سعی می‌کنیم پرچم امید را بالا ببریم. اما گاهی احساس می‌کنیم این پرچم، در برابر باد تنهایی و ناامیدی، نمی‌تواند بر پا بماند.
زندگی... آیا همه این دلخوری‌ها و ناراحتی‌ها برای همین است؟ آیا هیچ راهی برای فرار یا حتی فهمیدن این همه معنا و مفهوم وجود ندارد؟ آیا همه این رنج‌ها و دردها به هیچ‌کس چیزی یاد نمی‌دهند؟
زندگی... گاهی احساس می‌کنم که هیچ‌کس نمی‌تواند حقیقتی را که درونمان است، درک کند. این حقیقت که ما در این دنیای پر از جنگ و صلح، خوشبختی و رنج، عشق و نفرت، در حال سیر تنهایی و سرگردانی هستیم.

---

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[علی خسروشاهی]

اشک‌ها، آرامشی مخفی در چشمانم است. هر قطره کوچکی که از چشمانم سرازیر می‌شود، نشانه‌ای از دردی است که در دلم پنهان شده. این اشک‌ها، مانند رودخانه‌ای از حسرت و ناامیدی، از دلم سرازیر می‌شود و در هر قطره، یادآوری‌هایی از روزهایی که دیگر بر نمی‌گردند، مخفی است.
قلم، همراهی وفادار من در این سفر تاریک است. با هر نوشته‌ای که می‌سازم، دلتنگی‌ها و ناراحتی‌ها را از دلم بیرون می‌کشم. اما گاهی احساس می‌کنم که حتی قلم هم نمی‌تواند درک کند که چقدر درونم سوخته است. هر قلمی که در دستم می‌گیرم، نشانه‌ای از دردهایی است که هیچ‌کس نمی‌تواند آنها را درک کند.
اشک‌ها و قلم، همراهانی ناگفته در این سفر از زندگی‌ام. اشک‌ها، مانند قطرات بارانی سیاه، دلم را می‌شوید و قلم، مانند یک دوست وفادار، در هر صفحه‌ای که می‌نویسم، حسرت‌ها و خستگی‌ها را به همراه می‌آورد. این اشک‌ها و این قلم، زبان درونم هستند .

---

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[علی خسروشاهی]

دست‌نوشته‌هایم مانند تارهایی از احساسات درونیم است که به هم تنیده شده‌اند. اشک‌هایم در هر خطی که می‌نویسم، به یادم می‌آید. این خطوط، نشانه‌ای از دردها و شادی‌هایی هستند که هیچ زبانی نمی‌تواند به خوبی به اندازه دست‌نوشته‌هایم، بیان کند.
دست‌نوشته‌هایم، همیشه یادآوری‌هایی از روزهایی است که دیگر هرگز برنمی‌گردد. هر خطی که می‌نویسم، به یادم می‌آورد که چقدر زمان‌ها تغییر کرده و چقدر همه چیز به سرعت عوض می‌شود. هر خطی که می‌نویسم، صدایی از درونم است که به زور سعی می‌کند احساساتم را بیان کند.
دست‌نوشته‌هایم، همراهی وفادار در این سفر پراز امید و ناامیدی است. هر خطی که می‌نویسم، صدایی از دلم است که نمی‌توانم به زبان دیگری بیان کنم. دست‌نوشته‌هایم، مانند آینه‌ای هستند که هرگز از آن دور نمی‌شوم و همیشه یادم می‌آورند که چقدر زندگی پر از رنج و شادی است.

---

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[علی خسروشاهی]

ناامیدی... آن سایه تاریکی که همیشه در دل من حک شده است. هر کجا هم بروم، آن سایه پیشم می‌آید و دلم را به درد می‌آورد. احساس می‌کنم که هیچ‌گاه نمی‌توانم از زیر این سایه تاریک خلاص شوم، هیچ‌گاه نمی‌توانم از این بار سنگین ناامیدی که بر دوشم است، رهایی یابم.
ناامیدی... آن خیزش بی‌رنگی که همیشه در دلم راه می‌رود. هر روز، هر ساعت، هر لحظه، این احساس تلخ مرا همراه می‌شود و هیچ‌کس نمی‌تواند درک کند که چقدر این ناامیدی مرا می‌سوزاند.
ناامیدی... آن جادوی سیاهی که همیشه اطرافم را فرا می‌گیرد. هیچ رنگی نمی‌تواند از این دنیای خسته‌کننده نفوذ کند. هیچ لبخندی نمی‌تواند این دلیل‌هایی را که مرا به سمت ناامیدی می‌کشاند، از بین ببرد

---

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[علی خسروشاهی]

دنیا... این جای بی‌رحم که همیشه آرزوهای ما را در خودش نگه می‌دارد. جایی که هر چه بیشتر می‌جوییم، هر چه بیشتر دورتر از آرزوهایمان می‌شویم. دنیا، این میدان نبردی که همیشه ما را در بر می‌گیرد و بی‌رحمانه ما را به زانو می‌زند.
دنیا... این سرزمین تاریکی و روشنایی که همیشه در آغوشش تلاش می‌کنیم روشنایی را بیابیم. اما گاهی احساس می‌کنیم که هیچ‌گاه نمی‌توانیم از این تاریکی خارج شویم، هیچ‌گاه نمی‌توانیم روشنایی را در دل خود حس کنیم.
دنیا... این جایی که همیشه در جستجوی لبخند‌ها و اشک‌هاست. هر لبخندی که می‌آوریم، یک اشک جدید به دنبال دارد. هر اشکی که می‌ریزیم، یک لبخند دور از دسترس را به یاد می‌آورد

---

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[علی خسروشاهی]

زندگی... این داستان پر از لحظات تلخ و شیرین که همیشه در دلم جاری است. هر قدمی که می‌گذارم، یادآوری‌هایی از روزهایی که دیگر برنمی‌گردند، در ذهنم جاری می‌شود. این داستان، همراه با دردهایی است که هیچ زبانی نمی‌تواند به خوبی به آنها پاسخ دهد.
زندگی... این مسیر پر پیچ و خم که همیشه ما را به سوی سختی‌ها و امیدها هدایت می‌کند. هر پیچ و خمی که در این مسیر می‌بینم، یک یادآوری از اینکه هیچ‌کس نمی‌تواند از دام این داستان پرهیز کند.
زندگی... این پرده‌ای از امید و ناامیدی که همیشه پیش روی ماست. هر بار که امیدی را در دلم جا می‌گذارم، ناامیدی دیگری از پشت پرده پیدا می‌شود و همه چیز را به طرف سوی تاریکی می‌کشاند.
زندگی... این داستانی از شکست و پیروزی که هرگز پایان نمی‌یابد. این داستان، همراه با دردهایی است که هیچ کس نمی‌تواند به خوبی به آنها پاسخ دهد. این داستان، همیشه ما را یادآور می‌کند که هیچ چیز دایمی نیست و همه چیز در این دنیا گذراست.

---

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[علی خسروشاهی]

با چشمان پر از اشک، قلم را بر روی کاغذ فرود می‌آورم. صدای قطرات اشک‌ها روی کاغذ به آرامی می‌پاشد و کلمات غمگین را به نوشته می‌بخشد. اشکام، جوهر قلمم شده‌اند و هرکلمه که نوشته می‌شود، با رنگ واقعیت می‌پوشد.
قلم در دستانِ رنجور اندوهگینم است. و من، قربانی این دردناکی هستم، که با هر ضربه قلم، زخم و دریاچه‌ای از اشک را روی کاغذ تر کرده‌ام. دلنوشته‌هایم، مثل قصه‌هایی از دلِ شکسته است که تنها به زبان اشک‌ها می‌گوید.
اشکام، خشک نمی‌شوند. با هر حرفی که می‌نویسم، دریاچه‌ی دردم عمیق‌تر می‌شود. قلم، ناگزیر شده است که سوز اشک‌ها را حمل کند و بر روی کاغذ، ناله‌های شکسته قلبم را ثبت کند.
وقتی واژه‌ها در آ*غ*و*ش اشک‌ها می‌افتند، غرق در دریای درد و تنهایی می‌شوند. شاید این غوطه وری در دریای اشک‌ها به دلیل ناتوانیم است؛ ناتوانی در بیان درد و رنجی که درونمان جاری است.

---

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#دست_نوشته_های_اشک
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان