Lunika✧
مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
- تاریخ ثبتنام
- 2023-07-07
- نوشتهها
- 3,923
- لایکها
- 14,214
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- "درون پورتال آتش"
- کیف پول من
- 291,514
- Points
- 70,000,166
- سطح
-
- حرفهای
#❦ققنوس_آتش❦
#پارت_9
همه نگاهها سمت اوست. آزراء با تعجب و نگرانی به آن مرد چشم دوخته است. جک اینجا چه میخواهد!!
نفس عمیقی میکشد و جلو میرود. بلند داد میزند به گونهای که توجه همه را جلب کند.
- ساکرایا! تو اینجا چه غلطی میکنی؟
جک دستان خود را محکم میکشد و این کار او باعث میشود نگهبانها دستهای او را رها کنند. جلوتر میرود و میگوید:
- ساکرایا؟ از چه موقع من رو به فامیلی صدا میزنی آزی؟!
اخمهای آزراء در هم کوبیده میشوند. میخواهد جوابی بدهد اما دهانش با سخن آدلیر قفل میشود.
- جنابعالی کی باشین که آزراء رو اینطوری صدا کنی؟؟
مطمئناً میخواهد بگوید که به تو اصلاً مربوط نیست آدلیر! اما او که نمیخواهد با جک د*ه*ان به د*ه*ان شود پس همان بهتر که آدلیر جواب او را بدهد. حرف جک رشته افکار آزراء را پاره میکند.
- جنابعالی کی باشین که دخالت کنین؟
آدلیر دست به س*ی*نه میایستد.
- دوست صمیمی آزراء و شما؟
- نامزد قبلی آزراء!
اخمهای آزراء از تعجب باز میشوند. آیا واقعاً جک آن را به زبان آورد؟!
***
به ناچار مهمانها را راهی کردهاند اگر چه آزراء نه تنها ناراحت نبود بلکه خوشحال هم بود. چه بود آن جشن مزخرف که فقط حسادت دیگران را بیشتر میکرد و دیگر هیچ! اکنون آزراء، آدلیر، جک و آندریاس به همراه چند نگهبان دور یک میز گرد هم نشستهاند.
آندریاس باید یک بار برای همیشه این قضیه را حلوفصل میکرد. او اصلاً خوشش نمیآید جک هر جا میرود بگوید نامزد قبلی آزراءست در صورتی که هیچکس خبر نداشت، نباید هم داشته باشند؛ نامزدی واقعی که نبود.
- مگه نگفتم دیگه حتی اسم دختر من رو هم نمیاری؟!
- آقای والتر من حق ندارم بفهمم اصلاً برای چی رد شدم؟
- تو فرد مناسب آزراء نیستی.
جک نگاهی پر از تمسخر به آدلیر میاندازد.
- اونوقت این مناسبش هست؟
دیگر نمیتواند تحمل کند. پس برای همین امشب اینجا آمده؟! او فکر میکند آزراء با آدلیر ر*اب*طهای دارد؟ اَه چقدر این مرد کوته فکر بود. آزراء اصلاً دختری نیست که میان احساسات خود گیر کند، او همیشه با عقلش تصمیم میگیرد.
حتی برای عاشق شدن که بقیه میگویند دست خودشان نیست. اما آزراء اینطوری نیست.
#ققنوس_آتش
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
#پارت_9
همه نگاهها سمت اوست. آزراء با تعجب و نگرانی به آن مرد چشم دوخته است. جک اینجا چه میخواهد!!
نفس عمیقی میکشد و جلو میرود. بلند داد میزند به گونهای که توجه همه را جلب کند.
- ساکرایا! تو اینجا چه غلطی میکنی؟
جک دستان خود را محکم میکشد و این کار او باعث میشود نگهبانها دستهای او را رها کنند. جلوتر میرود و میگوید:
- ساکرایا؟ از چه موقع من رو به فامیلی صدا میزنی آزی؟!
اخمهای آزراء در هم کوبیده میشوند. میخواهد جوابی بدهد اما دهانش با سخن آدلیر قفل میشود.
- جنابعالی کی باشین که آزراء رو اینطوری صدا کنی؟؟
مطمئناً میخواهد بگوید که به تو اصلاً مربوط نیست آدلیر! اما او که نمیخواهد با جک د*ه*ان به د*ه*ان شود پس همان بهتر که آدلیر جواب او را بدهد. حرف جک رشته افکار آزراء را پاره میکند.
- جنابعالی کی باشین که دخالت کنین؟
آدلیر دست به س*ی*نه میایستد.
- دوست صمیمی آزراء و شما؟
- نامزد قبلی آزراء!
اخمهای آزراء از تعجب باز میشوند. آیا واقعاً جک آن را به زبان آورد؟!
***
به ناچار مهمانها را راهی کردهاند اگر چه آزراء نه تنها ناراحت نبود بلکه خوشحال هم بود. چه بود آن جشن مزخرف که فقط حسادت دیگران را بیشتر میکرد و دیگر هیچ! اکنون آزراء، آدلیر، جک و آندریاس به همراه چند نگهبان دور یک میز گرد هم نشستهاند.
آندریاس باید یک بار برای همیشه این قضیه را حلوفصل میکرد. او اصلاً خوشش نمیآید جک هر جا میرود بگوید نامزد قبلی آزراءست در صورتی که هیچکس خبر نداشت، نباید هم داشته باشند؛ نامزدی واقعی که نبود.
- مگه نگفتم دیگه حتی اسم دختر من رو هم نمیاری؟!
- آقای والتر من حق ندارم بفهمم اصلاً برای چی رد شدم؟
- تو فرد مناسب آزراء نیستی.
جک نگاهی پر از تمسخر به آدلیر میاندازد.
- اونوقت این مناسبش هست؟
دیگر نمیتواند تحمل کند. پس برای همین امشب اینجا آمده؟! او فکر میکند آزراء با آدلیر ر*اب*طهای دارد؟ اَه چقدر این مرد کوته فکر بود. آزراء اصلاً دختری نیست که میان احساسات خود گیر کند، او همیشه با عقلش تصمیم میگیرد.
حتی برای عاشق شدن که بقیه میگویند دست خودشان نیست. اما آزراء اینطوری نیست.
کد:
***
همه نگاهها سمت اوست. آزراء با تعجب و نگرانی به آن مرد چشم دوخته است. جک اینجا چه میخواهد!!
نفس عمیقی میکشد و جلو میرود. بلند داد میزند به گونهای که توجه همه را جلب کند.
- ساکرایا! تو اینجا چه غلطی میکنی؟
جک دستان خود را محکم میکشد و این کار او باعث میشود نگهبانها دستهای او را رها کنند. جلوتر میرود و میگوید:
- ساکرایا؟ از چه موقع من رو به فامیلی صدا میزنی آزی؟!
اخمهای آزراء در هم کوبیده میشوند. میخواهد جوابی بدهد اما دهانش با سخن آدلیر قفل میشود.
- جنابعالی کی باشین که آزراء رو اینطوری صدا کنی؟؟
مطمئناً میخواهد بگوید که به تو اصلاً مربوط نیست آدلیر! اما او که نمیخواهد با جک د*ه*ان به د*ه*ان شود پس همان بهتر که آدلیر جواب او را بدهد. حرف جک رشته افکار آزراء را پاره میکند.
- جنابعالی کی باشین که دخالت کنین؟
آدلیر دست به س*ی*نه میایستد.
- دوست صمیمی آزراء و شما؟
- نامزد قبلی آزراء!
اخمهای آزراء از تعجب باز میشوند. آیا واقعاً جک آن را به زبان آورد؟!
***
به ناچار مهمانها را راهی کردهاند اگر چه آزراء نه تنها ناراحت نبود بلکه خوشحال هم بود. چه بود آن جشن مزخرف که فقط حسادت دیگران را بیشتر میکرد و دیگر هیچ! اکنون آزراء، آدلیر، جک و آندریاس به همراه چند نگهبان دور یک میز گرد هم نشستهاند.
آندریاس باید یک بار برای همیشه این قضیه را حلوفصل میکرد. او اصلاً خوشش نمیآید جک هر جا میرود بگوید نامزد قبلی آزراءست در صورتی که هیچکس خبر نداشت، نباید هم داشته باشند؛ نامزدی واقعی که نبود.
- مگه نگفتم دیگه حتی اسم دختر من رو هم نمیاری؟!
- آقای والتر من حق ندارم بفهمم اصلاً برای چی رد شدم؟
- تو فرد مناسب آزراء نیستی.
جک نگاهی پر از تمسخر به آدلیر میاندازد.
- اونوقت این مناسبش هست؟
دیگر نمیتواند تحمل کند. پس برای همین امشب اینجا آمده؟! او فکر میکند آزراء با آدلیر ر*اب*طهای دارد؟ اَه چقدر این مرد کوته فکر بود. آزراء اصلاً دختری نیست که میان احساسات خود گیر کند، او همیشه با عقلش تصمیم میگیرد.
حتی برای عاشق شدن که بقیه میگویند دست خودشان نیست. اما آزراء اینطوری نیست.
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
آخرین ویرایش: