"صد تا بشمار"
بچه که بودم
وقتهایی که بازی میکردیم
می گفتی صد تا بشمار، میآیم.
اکنون دیگر کودک نیستم ولی
صد تا بشمارم باز میگردی؟
ثناء(جیرجیرکِ آبی)
فریادی بلند در گلویم جا مانده
آنطور که توان تکلم را از من گرفته است؛
آنطور که چیزی نمیتوانم بگویم
آه میکشم و بازهم
فریادها را به پیچ و تاب مغزم
گره خواهم زد...
ثناء(جیرجیرکِ آبی)