کامل شده در گودی چشم | ثناء (جیرجیرکِ آبی)

[ثَنـــاء.م]

بر سر انگشتان من
صدها
حس
جان فرسودند...
ثناء(جیرجیرکِ آبی)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ثَنـــاء.م]

کسی سلاخی می‌کند، در این خانه‌ی کوچک احساس
جان مرا..
ثناء(جیرجیرکِ آبی)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ثَنـــاء.م]

بر بام بلند چشم‌های من
آدمک‌ها گریسته‌اند
و من را سیل بُرد...
ثناء(جیرجیرکِ آبی)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ثَنـــاء.م]

کسی در چشم من نخفت
بجای تو مژه‌هایم شب زنده‌داری کردند...
ثناء(جیرجیرکِ آبی)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ثَنـــاء.م]

اوج یک گوشه‌ی کوچک از تو
بر بام یک قلب کوچک هویداست
بیا بنگر که قلبم کوچ شد
ولی این اوج هنوز ناپیداست!
ثناء(جیرجیرکِ آبی)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ثَنـــاء.م]

بامداد می‌گذرد باز هم آنکه منتظر بامداد
بعدی خواهد بود
تنها منم...
تو زیر نور ماه دراز بکش
من تظاهر می‌کنم
فردا خورشید
منکر من نمی‌شوند...
می‌دانی خب آخر شاید
پرتوی کوچکی از من بر تو تابید فردا...
ثناء(جیرجیرکِِ آبی)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان