کامل شده در گودی چشم | ثناء (جیرجیرکِ آبی)

[ثَنـــاء.م]

من از تو بیزارم
که از خود بیزار کرده‌ای مرا!
ثناء(جیرجیرکِ آبی)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ثَنـــاء.م]

از هرچه که یک زمانی به تو وصل بوده است،
من از خویشتنم بریده‌ام!
ثناء(جیرک جیرک آبی)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ثَنـــاء.م]

سر من فریاد نزن
چند صباحی که نبودی
همه چیز از خاطرم رفت
به غیر از چشمانت
نگاهم کن و ساکت باش
همه را خواهم خواند.
ثناء(جیرجیرکِ آبی)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ثَنـــاء.م]

باشد که بگویند همگان
که دیوانه و مجنون شهرشان بودم!
ثناء(جیرجیرکِ آبی)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ثَنـــاء.م]

چشم به "راه"نمان
کسی در "راه" نیست.
ثناء(جیرجیرک آبی)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ثَنـــاء.م]

یک دیوان شعر از تو
و یک عصر پاییزی
یک استکان چای و
باران که ببارد
روی صندلی چوبیِ بلند
خواهم نشست
با عشق
بیت بیتت را
خواهم خواند
و برای گنجشکان سرمازده
تو را معنی خواهم کرد
و آرایه‌هایت را یکی یکی برای‌شان شرح خواهم داد.
ثناء(جیرجیرکِ آبی)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ثَنـــاء.م]

تو مرا هیچ ندیدی
بجز یک کالبد
تهی از احساسات!
ولیکن من
کالبدی بودم پر از دلتنگی،
دلتنگی اگر حس نیست
پس یک فاجعه است!
ثناء(جیرجیرکِ آبی)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ثَنـــاء.م]

بهانه‌ای کوچک،
یک روز بارانی
برای من کافیست؛
که زخم‌هایِ "دوست داشتنت"
بر من بیفزایند،
دیوانگی‌ها را...
ثناء (جیرجیرکِ آبی)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ثَنـــاء.م]

پی من می‌گردی؟
در ویرانه‌ی احساسات
به خود پیچیدم.
ثناء(جیرجیرکِ آبی)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ثَنـــاء.م]

من بلد نبودم خب!
یک جور‌هایی من بلد نبود که دوستت نداشته باشم.
ثناء(جیرجیرکِ آبی)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان