• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه‌ مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید

کامل شده پیله‌ی زخمی | ثناء (جیرجیرکِ آبی)

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,050
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,001
Points
0
img_20210713_231928_846_ke8t.jpg

نام دلنوشته: پیله‌ی زخمی
دلنویس: ثناء(جیرجیرکِ آبی)
ویراستار: Aseman♡
ژانر: تراژدی
از یک پیله‌ی زخمی افتاده‌ام
روی یک دیوانگیِ احساس.
کلاغ‌ها صدایشان به پرده‌های آویخته در گوشم نمی‌رسد.
مغز زخمی شده است.
قسمتی از آن کنده شده است.
و خون روی کاغذ‌های سفید
می‌چکد.
پیله زخمی‌تر،
در حصار تنهاییِ لحظاتم
شکافته می‌شود.
ثناء(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,050
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,001
Points
0
یک خاطره نم‌دار است.
یک قطره اشک، چکیده است.
ل*ب‌های زندگی به ک*بودی می‌زند.
من از «ترس» هراس دارم!
تکه‌های من در دستان بلند
و انگشت‌های کشیده‌ی
یک مغزِ آویخته با غم فرو رفته،
سقف اعتماد به قلب دیوانه، به تمامی در جان فرو می‌ریزد.
لبالب پر از دیوانگی‌ها، روی جامی از دریغ‌ها سرازیر می‌شوی.
خسته،
جا مانده از سکوت یک شب ناآرام،
از تلاطم قطره‌ای شبنم
حرکت می‌کنی. بدون مقصد، چشم برهم می‌زنی.
روی دیوانگی‌ دیگری روییده‌ای
کنار گلدان‌های گل‌های خشک.
چه با ذوق،
مابین‌ دیوار آوار بر قلبم
به چشم می‌آیی!
ثناء(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,050
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,001
Points
0
گنجشک می‌وزد،
باد پرواز می‌‌کند.
آسمان روی انگشتان زمخت یک کلاغِ بدخبر جا خوش نموده.
درختی شاخه در زمین دوانده،
حس، خار می‌تند در من.
جوانه‌ها روی پو*ست من، آرام
به‌سمت انگشتان کلاغ‌ها، پیچک‌وار بالا می‌آیند.
رنگ‌ها در مردمک‌ها تلاقی می‌شوند.
سیاه، سفید،
تار می‌شود.
نمی‌بینم، اشک‌های من در سفیدی چشم فرو رفته‌اند.
گودال‌های عمیقی‌ست در جانِ لحظه‌های من
فرو می‌روم،
نگاه می‌گیرم از گلگونیِ خاطرات سوخته در جان.
هزاران سال نوری،
من بازهم با عمق این لحظه‌ها فاصله پیموده‌ام.
ثناء(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,050
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,001
Points
0
از یک سقف،
در گوشه‌ای آویزان شده.
اشک‌هایم روی شوریدگی جان جاری
قلب در س*ی*نه نیست.
نه حتی در جمجه‌ی مغز
گم شده است.
حال من خوب نیست!
نگاه‌ها در پی انتظار سوخته،
خاکستر در جان ثانیه‌ها می‌خندد،
در آشفتگی زمان، آویخته می‌شوند.
یک «حادثه‌ی صعب» پا در میان آسمان می‌نهد.
جان می‌پیمایم، روی تلخی‌های فرسوده‌‌.
منتظر یک قلب سوخته،
روی خاکسترها.
ثناء(جیرجیرک آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,050
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,001
Points
0
و شبی دور نیست!
یک خاطره‌ی کوچک روی یک صحفه‌ی آبی،
التیامِ زخمِ شکافته‌ی ل*ب‌های زمین.
چشم‌ها بسته،
دست زیر ک*بودیِ چشمانِ جهان
درد می‌کاهدم،
از چاک‌خوردگی‌های مغز تا کوک‌های قلب،
همه‌چیز یک‌دست،
یک لفظ.
جان در پیچدگیِ واژه می‌سراید،
هیچی‌ست.
غزلی‌ست مملو از دریدگی‌های احساس.
رگ در لحظه متورم شده است.
سخنی نمی‌گنجد.
همه یک‌دم در من،
یک کالبدِ پر از واژه
جمع گردیده.
ثناء(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,050
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,001
Points
0
شاخه‌ها رو به یک پژمردگیِ آنی،
آسمان خمیده روی سقفِ لحظه
زمین می‌شکند بر دردها.
انحنای بریدگیِ گوشه‌ی پلک،
خون در سفیدی چشم، غلیان.
سوی چشم در بال سنجاقکی آبی،
زخمِ یک ابهام روی ذهن،
اخطار‌های پی‌درپی،
ثانیه شمار،
همه را می‌شود دید .
بی پندار، روی یک قاصدک خسته دارز می‌کشد.
درد هرگوشه نشان می‌دهد،
لحظاتی هیچ را،
مانده در امتداد چشم‌های حزن،
پشت اشک‌های چشم یک گنجشک
خاطره‌ای می‌روید،
از همگان.
برما
هیچ عار نیست،
زخم این خاطره‌ها.
ثناء(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,050
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,001
Points
0
تلخی‌های زیر زبان
گردابی‌ از خستگی‌ها،
پهنای جهانی زیر مژه‌های خیس،
اشک‌های مرده بر پو*ستِ خشکِ ل*ب‌ها.
زخم، وسط قرنیه‌ها.
قطعه‌قطعه از فلسفه‌ی واژه‌‌ای در مغز،
تا منطق کردار در من.
انگشت‌ها سر می‌شوند،
طاعون بر انگشتانِ بی‌حس!
عقایدی پوچ، منطق را به پاهای فلسفه‌ی نانوشته،
گره می‌زنند.
زیر زبانِ اشک‌های مرده،
تلخی‌هاست.
ثناء(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,050
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,001
Points
0
اغراقی سرخوشانه دور از هر‌چیز باورگونه‌ای
سطربه‌سطر،
بند بند،
در کوریِ بغض‌ِ گره خورده در حنجره،
می‌نشیند آرام.
یک ایهامِ متناقض در گیج‌گاه هست.
فلج شدن چندین اشک در گوشه‌ای از چشم، رگ‌ها متورم از حرف‌های ناگفته،
تناقضی نیست در هیچم.
نه در ایهام‌‌ها خفته،
نه در رگ‌ها جا مانده.
یک بغض فقط
پایین‌تر از درد‌ها،
در جان من
پایین نمی‌رود!
ثناء(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,050
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,001
Points
0
یک سرمازدگی
بر قلب می‌خوابد.
بی‌حسیِ چکاوکی کوچک،
در بخیه‌های باز شده‌ی نفس‌هایم،
جا خوش می‌کند و تراوش احساس
در یک نابودی،
بر دست‌های گره‌ خورده‌ زندگی
قفل می‌شود.
منصفانه‌ترین معامله‌ی طبیعت زخمی انسان است.
ثناء(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,050
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,001
Points
0
از شلوغیِ مغز،
لحظه‌ها تب دارد.
من از پیوند دو ابهام منعکس،
در چپاولِ وجود،
از تبار یک سرآغاز از پایان
چشم برهم نهاده.
درماندگی یک معادله،
آوخی جامانده در گلو،
پیوندِ مجهولات،
انعکاس هزاران ابهام
لحظه‌ها می‌سوزاند.
فریاد‌ها چون توده،
جمع شده در یک انزجارِ ناگسستنی، شعر می‌خوانند.
ثناء(جیرجیرکِ آبی)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا