خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

06:04:06 PM
  1. .Melina.

    کتاب در حال تایپ چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرده؟ | اسپنسر جانسون

    هم ادامه داد:« آنها فقط موش هاي ساده اي هستند که در برابر آن چه که اتفاق می افتد واکنش نشان می دهند. ما آدم کوچولو هستیم. ما استثنایی هستیم. باید بتوانیم به این موضوع پی ببریم و علاوه بر آن, ما مستحق چیزهاي بهتري هستیم این مساله نباید براي ما اتفاق می افتاد, حالا که رخ داد, حداقل باید از آن...
  2. .Melina.

    کتاب در حال تایپ چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرده؟ | اسپنسر جانسون

    بعضی ها, یافتن پنیر به معناي مادیات و برخورداري از مال و ثروت بود براي برخی دیگر ل*ذت بردن از سلامتی کامل, یا برخورداري از نوعی احساس معنوي ناشی از رفاه و آسایش بود. براي هاو پنیر فقط به معناي امنیت و صاحب یک خانواده ي دوست داشتنی شدن و زندگی در کلبه اي گرم و نرم در چدارلین بود. براي هم, پنیر به...
  3. .Melina.

    کتاب در حال تایپ چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرده؟ | اسپنسر جانسون

    بعد از مدتی اعتماد به نفس هم و هاو تبدیل به غرور و تکبر شد. دیري نپایید که آنها آن قدر راحت طلب شدند که حتی به آن چه که در اطرافشان می گذشت توجه نمی کردند. اما اسنیف و اسکوري در تمام این مدت به کار روزمره ي خود ادامه می دادند. آنها هر روز صبح زود به آن جا می رسیدند و اطراف ایستگاه پنیر C را بو...
  4. NADIYA

    درحال تایپ رمان مأموریت یک جانبه اثر زری نویسنده انجمن تک رمان

    آبرو بر روی پاشنه‌ی پایش چرخید و نیم‌نگاهی گذرا به دایسی انداخت. دایسی پس از این‌که دو فنجان قهوه را بر روی میز نهاد، سرش را کج کرد و با دو چشم سیاه رنگ نافذش به او خیره ماند. آبرو در حینی که ته مانده‌ی سیگارش را در جای سیگاری می‌انداخت، بر روی کاناپه نشست و پای راستش را بر روی پای چپش نهاد و ل*ب...
  5. NADIYA

    درحال تایپ نبرد کریستین بایتگ‌ها|اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    تا جایی که می‌توانست، فاصله‌ی بینشان را پر کرد و دستش را بر روی کشتی وایکینگ‌ قرار داد تا چشمان زیبای دوناتا را واضح‌تر ببیند. حتی فکرش را هم نمی‌کرد که ترنت به این سرعت با او به‌ قدری راحت بشود که فاصله‌ی بینشان را با حضورش پر کند. با حضور یک زن که به آرامی وسط کشتی راه می‌رفت، با یک حرکت از...
  6. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_۳۱ حاج یونس چند قدم رفته را باز می‌گردد و رو به حسین می‌گوید: - این خانمی که داره پذیرایی می‌کنه رو می‌شناسی؟ حسین رد نگاه حاج یونس را می‌گیرد. - منظورتون لیلا خانمه؟ آره می‌شناسم. همونه که قرار بود با محسن ازدواج کنه. حاج یونس دستی به ریشش می‌کشد و می‌گوید: - صحیح، این‌جا چی‌کار می‌کنه؟...
  7. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ریچل صورتش را به نشانه‌ی قهر گرفت و بر روی تکه سنگی نشست. - پس پیشنهادم رو رد می‌کنم. رابرت کنار ریچل نشست و دستانش را زیر چانه‌اش قرار داد و گفت: - دیوونه‌ی ملعون، من باید بپذیرم یا رد کنم. ریچل سکوت را به حرف زدن با دیوانه‌ای همانند رابرت، ترجیح داد و از روی تکه سنگ برخاست و چند گام برداشت...
  8. NADIYA

    درحال تایپ رمان اغواگر عنکبوت | زری کاربر انجمن تک رمان

    نیوندائه دست مشت شده‌اش را بر روی میز کوبید، ون و دال هم‌زمان با هم زیر ضربه‌اش لرزیدند، از لای دندان‌های کلید شده‌اش غرید: - دال، برای آخرین بار بهت میگم، از ون فاصله بگیر! هوم کشداری از گلوی تاکهیوکو خارج شد، در حینی که قولنج انگشتانش را می‌شکست، زبان بر ل*ب کشید و گفت: - پس با پای خودت توی دهن...
  9. Negin_SH

    ابزار ادیت سمبل مهر خاتم و... | ابزار ادیت

    #سمبل سیمبل ظریف 𓏠 𓂁 𓂂 𓂄 𓂃𓂅 𓂆 𓂇 𓂈 𓂉 𓂊 𓂋 𓂌 𓂍 𓂎 𓂏 𓂐 𓂑 𓂒 𓁸 𓄓 𓄧 𓄯 𓄲 𓄳 𓄴 𓄵 𓄶 𓄷 𓄸 𓄹 𓄺 𓄻 𓄼 𓄽 𓄋 𓄌 𓄛 𓄜𓆠 𓆩 𓆪 𓆱 𓆰 𓆸 𓆹 𓆺 𓇟 𓇤 𓇬 𓇳 𓇴 𓇵 𓇶 𓇷 𓇸 𓇹 𓇺 𓇻 𓇼 𓇽 𓈅 𓈆 𓈇 𓈈 𓈉 𓈊 𓈋 𓈌 𓈍 𓈎 𓈏 𓈐 𓈑 𓈒 𓈓 𓈔 𓈕 𓈖 𓈗 𓈘 𓈙 𓈚 𓈛 𓈜 𓈝 𓈞 𓈟𓇾 𓇿 𓈀 𓈁 𓈂 𓈃 𓈄 𓉐 𓉑 𓉒 𓉓 𓉔 𓉕 𓉖 𓉗 𓉘 𓉙 𓉚 𓉛 𓉜 𓉝 𓉞 𓉟 𓉡 𓉢 𓉣 𓉤 𓉬 𓉮 𓉯 𓊈 𓊉 𓊆 𓊇 𓁹 𓁺 𓁻 𓁼 𓁽 𓁾 𓁿 𓂀 𓊍 𓊎 𓊑 𓊒 𓊓 𓊔...
  10. Negin_SH

    ابزار ادیت سمبل مهر خاتم و... | ابزار ادیت

    #سمبل سیمبل گل ❁ 𖠇 ᪥ 𖠁 𖤓 𖡼 𝆯 ✢ ✣ ✤ ❋ ✱ ✲ 𒀭 𖢖 𖧵 ꕤ ꕥ ᯽ 𓇬 𔓘 ✥ ✾ ❃ 𑁍 ❀ ✿ ✻ ✼ ✽ ❃ ❅ ❆ ❈ ❉ ❊‌ سیمبل حیوانات...
بالا