خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    کتاب در حال تایپ چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرده؟ | اسپنسر جانسون

    روزگاري, در زمان هاي بسیار قدیم, در سرزمینی بسیار دور, چهار موجود کوچک زندگی می کردند که در جستجوي پنیر به درون هزارتوي پر پیچ و خمی راه یافتند تا غذا جستجو کنند و بخورند و شاد شوند. دوتا ار آنها, به نام هاي اسنیف(Sniff )و اسکوري (Scurry), موش بودند , دوتاي دیگر, آدم کوچولوهایی بودند به نام...
  2. .Melina.

    کتاب در حال تایپ چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرده؟ | اسپنسر جانسون

    اسم اثر: چه کسی پنیر مرا برداشته است؟ نویسنده: اسپنسر جانسون تایپیست: ملینا نامور مترجم: بوکی‌ها خلاصه: جهان اطراف ما همواره در حال تغییر است و در دوره‌ی نوجوانی برخورد با این تغییرات بسیار بیشتر از دوران بزرگسالی است. نکته مهم اما نحوه برخورد با تغییرات است. کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟...
  3. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    و در همین رویا، پیکنیک تمام شد و آن‌ها مشغول بازي در چمنزار شدند. میدویدند، سروصدا میکردند و توپی برّاق را براي هم، پرتاب میکردند. کورالین میدانست که این یک رویاست، چرا که هیچکدام، خسته و از نفس افتاده، نمیشدند. حتی خودش هم عرق نکرده بود. فقط میخندیدند و مشغول بازي‌اي بودند که، بخشی از آن گرگم...
  4. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    پارچه‌اي سفید کتانی، با کاسه‌هاي بزرگ غذا روي چمنزار، دیده میشد. کورالین، میتوانست سالادها، ساندویچ‌ها، آجیل، میوه و لیوان‌هاي پر از آب، لیموناد و شکلات د*اغ را ببیند. کنار رومیزي سفید نشست، سه بچه دیگر هم در سایر قسمت‌ها نشسته بودند. آنها لباس‌هاي عجیبی پوشیده بودند. کوچکترین آنها که در سمت چپ...
  5. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    کورالین: همین‌جا خوبه. همان لباس‌ها را پوشید و کلید را زیر تیشرتش پنهان کرد. کلید سرد، با پو*ست بدنش برخورد کرد. سنگ را داخل جیبش گذاشت. از راهرو پائین رفت تا به اتاق پدرش رسید. پدر، پشتش را به او کرده بود، وقتی برگشت و چشم‌هاي خاکستري مهربانش آشکار شد، به سمت او رفت و پشت سر بی‌مویش را ب*و*سید...
  6. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    مادرش به آرامی او را بیدار کرد. گفت: کورالین؟ عزیزم، چرا اینجا خوابیدي؟ این اتاق جاي وسایله. ما همه خونه رو دنبالت گشتیم. کورالین بدنش را کش و قوسی داد و گفت: ببخشید، خوابم برد. مادر: آره، میدونم، و اون گربه از کجا اومده؟ وقتی اومدم تو، جلوي در وایساده بود. همین‌که در رو باز کردم، پرید اون‌طرف...
  7. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    گربه سیاه در دورترین نقطه اتاق ایستاده بود، د*ه*ان صورتی رنگش باز و چشمانش گرد شده بودند. کورالین پیشش رفت و خم شد. کورالین: متاسفم، ببخشید که تو رو پرت کردم سمتش ولی این تنها راهی بود که میشد سرش رو گرم کرد تا بذاره بریم. اون اصلا پاي حرفش نمیموند، مگه نه؟ گربه به او نگاه کرد، سرش را در دستش...
  8. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    کورالین پشت به در کرد، بلند شد و با تمام توانش دوید، سرعتش از قبل هم بیشتر شده بود. در میان راهروي تاریک، دستش را روي دیوار میکشید تا مطمئن شود، به‌چیزي نمیخورد و یا راهش در تاریکی کج نمی‌شود. شبیه به بالا رفتن از تپه بود، و برایش به نظر میرسید که از مسافتی که میتواند طی کند، بیش از حد است...
  9. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ناگهان، از وجود کسانی در راهرو مطلع شد. نمیتوانست سرش را برگرداند تا هویتشان برایش آشکار شود، اما بدون نگاه کردن هم آنها را میشناخت. کورالین: لطفا، کمکم کنید، لطفا. افراد راهرو، سه بچه و دو فرد بالغ، بودند. آنها خیالی بوده و مثل روح ، در را لمس میکردند. دستانشان نزدیک کورالین بود، ناگهان کورالین...
  10. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    برگشت و به کورالین نگاه کرد: حالا، دیگه تا ابد و براي همیشه، این جا میمونی. کورالین: نه، نمیمونم. با تمام قدرتی که داشت، گربه سیاه را به سوي مادر جدید، پرتاب کرد. گربه، با پنجه‌هاي در هوا، دندان‌هاي تیز و با عصبانیت، روي سر او فرود آمد. موهایش سیخ، و اندازهاش دو برابر قبل شده بود. کورالین منتظر...
بالا