Usage for hash tag: کورالین

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    کورالین: سلام، چه‌طوري اومدي تو؟ گربه حرفی نزد. کورالین از تخت بیرون آمد. تیشرت بزرگ و بیژامه‌اي پوشید. کورالین: اومدي چیزي بهم بگی؟ گربه دهانش را باز کرد که باعث شد چشمان سبزش برق بزنند. کورالین: میدونی مامان و بابام کجان؟ گربه به آرامی برایش پلک زد. کورالین: این یعنی آره؟ گربه دوباره پلک زد...
  2. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    کورالین: خب، اون و پدرم، یه‌جورایی ناپدید شدن. دوشیزه فورسیبل: اوه، کورالین عزیزم، فکر کنم ما فردا خونه نباشیم، قراره بریم به خونه خواهرزاده آپریل تو رویال تانبریج ولز. آنها آلبوم عکسی به او نشان دادند که عکس خواهرزاده دوشیزه اسپینک در آن بود، و پس از آن کورالین به خانه برگشت. جعبه پولش را باز...
  3. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    کورالین، ، در را با کلید سرد سیاه، قفل کرد. به آشپزخانه رفت و از یک صندلی بالا رفت. تلاش کرد، کلیدها را دوباره بالاي در بگذارد. حدود چهار یا پنج بار تلاش کرد اما درنهایت، تسلیم شد و کلیدها را روي پیشخوان کنار در گذاشت. مادر هنوز از خرید برنگشته بود. کورالین فریزر را باز کرد، نان کوچک یخ‌زده را...
  4. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    مادر جدید: بعدش مثل یه خونواده خوشحال با هم میمونیم. براي همیشه. کورالین عقب رفت. سریع وارد اتاق نشیمن شد و به سمت در رفت. آنجا آجر نبود... فقط تاریکی بود. جایی به تاریکی شب که به نظر میرسید چیزهایی در آن تکان میخورند. تردید کرد. روياش را به عقب برگرداند. پدر و مادر جدیدش، دست در دست هم به سمت...
  5. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...و اون موقع تا ابد اینجا میمونی. وارد آشپزخانه شدند. روي میز آشپزخانه، یک قرقره نخ سیاه، یک سوزن نقره‌اي و کنار آن، دو دکمه سیاه بزرگ بودند. کورالین: فکر نکنم که ... پدر جدید: اُه، ولی ما میخوایم این ر کار و بکنی، میخوایم پیشمون بمونی. فقط یه کار کوچیکه. درد نداره. کورالین میدانست وقتی...
  6. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    سگ: همه وقت، تا ابد و همیشه. کورالین: بیا، شکلات‌ها رو بگیر. سگ: ممنون. کورالین از جایش بلند شد. سگ: بعدا میبینمت. کورالین: خداحافظ. از تئاتر بیرون آمد و وارد باغ شد. باید چشمانش را به روشنایی روز عادت میداد. پدر و مادر جدیدش کنار هم، در باغ منتظر او ایستاده بودند و لبخند میزدند. مادر: بهت خوش...
  7. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    دوشیزه فورسیبل و اسپینک، شروع به شعبده‌بازي با چوب‌هاي بزرگ کردند. کورالین جعبه شکلات‌ها را باز کرد. سگ کوچولو با اشتیاق آن را نگاه میکرد. کورالین: میخواي یکی برداري؟ سگ کوچولو: بله، لطفا. فقط تافی‌دار نباشه. چون حالم رو بد میکنه. کورالین یاد حرفی افتاد که دوشیزه فورسیبل، یکبار به او گفته بود،...
  8. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    دوشیزه اسپینک: و حالا، من و میریام میخوایم یه کار جدید و هیجان‌انگیز براي بالا بردن شور تئاتر انجام بدیم. کسی داوطلب هست؟ سگ کوچولویی که کنار کورالین نشسته بود، با دست‌هایش به او اشاره کرد و گفت: تویی. کورالین برخاست و از پله‌هاي چوبی استیج بالا رفت. دوشیزه اسپینک: میشه ازتون بخوام یه تشویق...
  9. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...رسیدند، دوشیزه اسپینک از روي چرخ پایین پرید، سپس هر دو کمی به نشانه تعظیم، خم شدند. سگ‌ها از هیجان پارس میکردند و دم‌هايشان را تکان میدادند. کورالین مودبانه دست میزد. بعد دوشیزه‌ها، دکمه کت‌هايشان را باز کردند و آنها را از تن بیرون آوردند. اما فقط کت‌هايشان باز نشدند، بلکه ب*دن چاق و گردشان هم...
  10. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...در روشنایی ضعیف یک تئاتر برپا بود. در فاصله زیادي از او، استیج چوبی و مرتفعی بود که چراغ درخشانی در بالاي آن قرار داشت. در میان استیج و کورالین، صندلی‌هایی وجود داشتند که ردیف به ردیف چیده شده بودند. صدایی شنید و نوري روي او افتاد که از طرفی به طرف دیگر، تاب میخورد. وقتیکه نزدیکتر شد، دید که...
بالا