• مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال میگل سانچز کلیک کنید

Usage for hash tag: کورالین

ساعت تک رمان

  1. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    مادر جدید: بعدش مثل یه خونواده خوشحال با هم میمونیم. براي همیشه. کورالین عقب رفت. سریع وارد اتاق نشیمن شد و به سمت در رفت. آنجا آجر نبود... فقط تاریکی بود. جایی به تاریکی شب که به نظر میرسید چیزهایی در آن تکان میخورند. تردید کرد. روياش را به عقب برگرداند. پدر و مادر جدیدش، دست در دست هم به سمت...
  2. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...و اون موقع تا ابد اینجا میمونی. وارد آشپزخانه شدند. روي میز آشپزخانه، یک قرقره نخ سیاه، یک سوزن نقره‌اي و کنار آن، دو دکمه سیاه بزرگ بودند. کورالین: فکر نکنم که ... پدر جدید: اُه، ولی ما میخوایم این ر کار و بکنی، میخوایم پیشمون بمونی. فقط یه کار کوچیکه. درد نداره. کورالین میدانست وقتی...
  3. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    سگ: همه وقت، تا ابد و همیشه. کورالین: بیا، شکلات‌ها رو بگیر. سگ: ممنون. کورالین از جایش بلند شد. سگ: بعدا میبینمت. کورالین: خداحافظ. از تئاتر بیرون آمد و وارد باغ شد. باید چشمانش را به روشنایی روز عادت میداد. پدر و مادر جدیدش کنار هم، در باغ منتظر او ایستاده بودند و لبخند میزدند. مادر: بهت خوش...
  4. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    دوشیزه فورسیبل و اسپینک، شروع به شعبده‌بازي با چوب‌هاي بزرگ کردند. کورالین جعبه شکلات‌ها را باز کرد. سگ کوچولو با اشتیاق آن را نگاه میکرد. کورالین: میخواي یکی برداري؟ سگ کوچولو: بله، لطفا. فقط تافی‌دار نباشه. چون حالم رو بد میکنه. کورالین یاد حرفی افتاد که دوشیزه فورسیبل، یکبار به او گفته بود،...
  5. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    دوشیزه اسپینک: و حالا، من و میریام میخوایم یه کار جدید و هیجان‌انگیز براي بالا بردن شور تئاتر انجام بدیم. کسی داوطلب هست؟ سگ کوچولویی که کنار کورالین نشسته بود، با دست‌هایش به او اشاره کرد و گفت: تویی. کورالین برخاست و از پله‌هاي چوبی استیج بالا رفت. دوشیزه اسپینک: میشه ازتون بخوام یه تشویق...
  6. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...رسیدند، دوشیزه اسپینک از روي چرخ پایین پرید، سپس هر دو کمی به نشانه تعظیم، خم شدند. سگ‌ها از هیجان پارس میکردند و دم‌هايشان را تکان میدادند. کورالین مودبانه دست میزد. بعد دوشیزه‌ها، دکمه کت‌هايشان را باز کردند و آنها را از تن بیرون آوردند. اما فقط کت‌هايشان باز نشدند، بلکه ب*دن چاق و گردشان هم...
  7. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...در روشنایی ضعیف یک تئاتر برپا بود. در فاصله زیادي از او، استیج چوبی و مرتفعی بود که چراغ درخشانی در بالاي آن قرار داشت. در میان استیج و کورالین، صندلی‌هایی وجود داشتند که ردیف به ردیف چیده شده بودند. صدایی شنید و نوري روي او افتاد که از طرفی به طرف دیگر، تاب میخورد. وقتیکه نزدیکتر شد، دید که...
  8. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    کورالین : خواهشاً، بگو اینجا کجاست؟ گربه نگاه کوتاهی به اطراف انداخت و گفت: اینجا، اینجاست. کورالین: میدونم، چطوري اومدي اینجا؟ گربه: همونطور که تو اومدي، من‌هم میتونم راه برم. کورالین، گربه را که روی چمن‌ها به آرامی راه میرفت، نگاه میکرد. گربه به پشت درختی رفت اما از طرف دیگر بیرون نیامد...
  9. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    کورالین: نه. گربه، از روي دیوار، به نرمی، روي چمن، کنار پاي کورالین جهید. و به او خیره شد. گربه به خشکی گفت: خب، تو توي این‌چیزها متخصصی، ولی مگه من چی میدونم؟ من فقط یه گربم. گربه از کورالین دور شد، و سر و دماش را با غرور بالا نگه میداشت. کورالین: برگرد، لطفا. من واقعا متاسفم. گربه ایستاد، و...
  10. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    پیرمرد دیگر در بالاي پله‌ها: سلام، کورالین، شنیدم که اومدي اینجا. وقتشه به موش‌هام غذا بدم. اگه دوست داري میتونی بیاي بالا پیشم، و غذاخوردنشون رو ببینی. کورالین در چشمان پیرمرد، چیزي را میدید که حس ناخوشایندي به او میداد، گفت: نه، ممنونم. میخوام برم بیرون، بگردم. پیرمرد، به آرامی سرش را تکان...
بالا