خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...او را نگاه کردند، گفتند: چیزي نگفته، تفاله‌هاي چاي براي اینجور چیزها قابل اعتماد نیستن. واقعا نیستن. اون‌ها فقط از کلیات میگن نه مشخصات. کورالین، که از این هشدار به خود آمده بود: پس باید چیکار کنم؟ دوشیزه اسپینک: تو اتاقت، لباس سبز نپوش. دوشیزه فورسیبل: بازي اسکاتلندي هم نکن. کورالین در حیرت...
  2. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...- مادام آرکاتی، پرستار رومئو. بانو برکنل. نقش‌ها. اون‌ها نمیتونن تو رو از بازي کردن، بازنشسته کنن. دوشیزه اسپینک: حالا دیگه، توافق کردیم. کورالین فکر میکرد آنها حضور او را فراموش کرده‌اند. آنها خیلی منطقی نبودند، فکر میکرد بحثشان مثل صندلی راحتی، قدیمی است، از آنجور بحث‌هاییست که کسی هرگز در...
  3. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    کورالین خود را به اتاق نشیمن رساند و سعی کرد در قدیمی را باز کند. باز هم قفل شده بود. شانه‌هایش را تکان داد و فکر کرد حتما باز هم مادر آن را قفل کرده است. رفت تا پدرش را ببیند. پدر در حالی‌که مشغول تایپ کردن بود، به محض این‌که کورالین وارد شد، با صداي بلند گفت: - برو بیرون. کورالین: ولی...
  4. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    پیرمرد خم شد و به‌قدري پایین آمد که سبیلش گوش کورالین را قلقلک میداد. به آرامی گفت: - موش‌ها پیغامی برات دارن. کورالین نمیدانست چه بگوید. پیرمرد: پیغام اینه. وارد اون در نشو. (مکثی کرد.) این برات معنی‌اي داره؟ کورالین: نه. پیرمرد، شانه‌هایش را تکان داد و ادامه داد: موش‌ها خیلی بانمکن. اون‌ها...
  5. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    دوشیزه، آرام به حرف آمد: - مردها. سپس سگ‌ها را به سمت جوراب‌هایش کشید و به طرف خانه‌اش برگشت. کورالین به راهش ادامه داد. هنوز کامل دور خانه نچرخیده بود که دوشیزه فورسیبل را دید که در چارچوب درب خانه‌اي که با دوشیزه اسپینک در آن زندگی می‌کرد، ایستاده است. دوشیزه فورسیبل گفت: - کارولین، دوشیزه...
  6. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    روز بعد، باران تمام شده بود اما مه بزرگی خانه و اطراف آن‌را در بر گرفته بود. کورالین: دارم میرم بیرون. مادر: زیاد دور نشی، لباس گرمم بپوش. کورالین کت آبی کلاه دارش را پوشید، روسري قرمز به سر کرد، چکمه‌هاي مارك ولینگتون زرد رنگش را هم پایش کرد و بیرون آمد. دوشیزه اسپینک که با سگ‌هایش براي پیاده...
  7. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...روشن کند یا نه، دید که موجود سیاه رنگ از زیر مبل بیرون آمد و بی‌سروصدا میان فرش، به سمت دورترین قسمت اتاق رفت. چیزي در آن گوشه اتاق نبود. کورالین چراغ را روشن کرد. چیزي جز دري که به دیوار آجري باز میشد، نبود. اطمینان داشت که مادرش آن موقع در را بست، اما حالا کمی باز شده بود، فقط کمی...
  8. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    کورالین دیگر حرفی نزد. هوا داشت تاریک میشد، باران هنوز می‌بارید، قطره‌ها روي پنجره میریختند و چراغ ماشین‌هاي خیابان، تار دیده میشدند. پدر کورالین، دست از کار کردن کشید و براي آنها شام پخت. حال کورالین به هم خورد و گفت: بابا، بازم آشغال درست کردي؟ پدر: تره‌فرنگی و خورشت سیب زمینیه، با چاشنی ترخون...
  9. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    کورالین به دقت گوش داد و سپس کاغذ و خودکار را برداشت تا در خانه به گشت و گذار بپردازد. او مخزن آب گرم را پیدا کرد ( کنار یک کابینت در آشپزخانه بود.). همه چیزهاي آبی‌ رنگ را شمرد (153.) همه پنجرهها را هم شمرد .(21) همه درها را نیز شمرد (14) از سیزده دري که پیدا کرده بود همه را باز و بسته کرد. در...
  10. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...تبدیل میکردند. از آن ل*ذت میبرد، اما زود به پایان رسید، و پس از آن برنامه‌اي راجعبه کارخانه کیک پخش شد. حالا موقع حرف زدن با پدرش بود. پدر کورالین در خانه بود. هم پدر و هم مادرش، هر دو در حال کار بودند، آن‌ها با کامپیوتر کار میکردند، که بدین معنی بود زمان زیادي را در خانه میگذراندند. هر کدام...
بالا