Usage for hash tag: رمان_کاراکال

ساعت تک رمان

  1. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...تلویزیون، رو به اولگا کرد و گفت: - بیشتر از تجربه‌ی یه مرگ سفید، از نوع سرخش ل*ذت می‌برم! ۱. پارچه‌ای نرم و لطیف که از ترکیب الیاف پشمی و پنبه‌ای بافته می‌شود. ۲. نوعی بیسکو کیک که به آن، کیک عسلی نیز می‌گویند و محبوبیت زیادی در کشور روسیه دارد. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  2. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...و می‌توانست چهره‌‌ی دوران پیری‌اش را در آینه ببیند! ۱. مجسمه‌ی یادبود با ۹۸ متر ارتفاع که در سمت غربی محل تلاقی رودخانه مسکو و کانال وودوتودنیدر قرار دارد و به مناسبت بزرگداشت سیصدمین سالگرد تاسیس نیروی دریایی به دست پتر کبیر ساخته شده است. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  3. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...بگیرد؟ یعنی هیچ جای زخمی بر س*ی*نه‌اش نمانده بود؟ ممکن نیست. در زندگی هرکسی، لحظاتی هستند که حال ب*دن هر طور هم که باشد، روح زانو می‌زند! درست مانند خودش که گمان می‌کرد، روحش با صورت بر خاک افتاده و توانی برایش باقی نمانده تا بخواهد سرش را بالا بگیرد. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
  4. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...میگل بر روی دسته‌ی کلت گره خورد و کمرش را چرخاند. چند ثانیه بعد، نعش بی‌جان مرد بر روی زمین افتاد و پارکت‌های چوبی سالن، به خونش آغشته شد. میگل، با بی‌حالی روی زمین افتاد و چشمانش را بست. این مأموریت، یکی از احمقانه‌ترین مأموریت‌های عمرش بود! #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  5. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...بی‌صدا سوراخ کند، گفت: - اون‌ها بهت سلام رسوندن و تأکید کردن که مرگ راحتی داشته باشی! ماتیو، بدون آن که بتواند عکس‌العملی از خودش نشان دهد، روی میز افتاد و خون، از پیشانی‌اش جاری شد؛ حال نام یک احمق دیگر هم از لیست آدم‌های اطراف میگل، خط خورد! #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  6. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...روی میز و دست ماتیو چرخاند. از لابه‌لای انگشتانش، آس خشت را بیرون کشید و روی میز انداخت. - آژاکس¹. ۱. اصطلاحی در پوکر است که در زمانی که دو کارت سرباز و آس در کنار یکدیگر در یک دست قرار بگیرند، به کار می‌رود. این دست به برد بازیکن کمک می‌کند. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  7. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...افتاد. پس بقیه‌ی فیلم کجاست؟ هیچ‌کدام از حرف‌هایی که شنیده بود، با داستان‌هایی که از کودکی در گوشش نجوا کرده بودند، هم‌خوانی نداشت. پدرش از چه چیزی حرف می‌زد؟ حالا که او زنده بود، پس آن جنازه‌ای که در کنار مادرش یافته بودند، متعلق به چه کسی بود؟ #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  8. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...از طرف اولگا باشد، تلفن را قطع کرد و به گوشه‌ای انداخت. دستش را روی تیغه گذاشت و با یک ضربه‌ی آرام، آن را از زیر میز بیرون کشید. روی زمین نشست و خیره به تراشه‌ی درون دستش که در محفظه‌‌ای تیغه‌دار به زیر میز وصل شده بود، ابروهایش را بالا انداخت. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  9. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...نخواهند داشت و همه چیز به روال سابقش برمی‌گردد. قبل از او هم خیلی‌ها آمده بودند و بعد هم حذف شدند؛ تنها تفاوتی که درمورد میگل وجود داشت، اشتراک ذهنیتی بود که نسبت به ر*اب*طه‌شان داشتند. هردو می‌دانستند که نقششان در این دنیا چیست و باید چه کار کنند. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
  10. Richette

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Richette کاربر انجمن تک رمان

    ...صدای میگل از حرکت ایستاد و سرش را چرخاند. - ممنونم. اشاره‌ای به جنازه‌ی زیر پایش کرد و ادامه داد: - این‌بار تو نجاتم دادی، کاراکال. دومینیکا در جوابش، به آرامی پلک زد و گفت: - دومینیکا. لبان پسر با لبخند کمرنگی از هم باز شد و تکرار کرد: - دومینیکا. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
بالا