خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • تخفیف عیدانه ۶۰ درصدی چاپ کتاب در انتشارات تک رمان کلیک کنید

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_190 پانصد میلیون قرن پیش | فلاماریس¹ با قامتی خمیده، دستانش را با لطافتی وصف‌ناپذیر بر پرهای نرم ارل می‌گسترد. نوازشی عاشقانه بر گر*دن او می‌نشاند، گویی می‌خواهد تمام مهرش را در این لمسِ محبت‌آمیز خلاصه کند. - هی پسر! یکم اوج بگیر، نمی‌تونی سریع‌تر پرواز کنی؟ بی‌آن که لبی...
  2. Lunika✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_189 - تموم شد جیغ جیغو؟ دارک، نفس حبس شده‌اش را با خشم و ناامیدی به بیرون می‌فرستد، گویی که می‌خواهد تمام بار سنگین درونش را رها کند. - چرا این کارا رو می‌کنی؟ می‌خوای چی رو ثابت کنی؟ خنده‌ی هیستریک و شیطنت‌آمیز ژاکلین، تنها بر عصبانیت دارک می‌افزود. ولی خودش نیز نمی‌دانست...
  3. Lunika✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_187 چشمانش را بست و آرام به واسطه‌ی تنفس عمیق، هوای مطبوع سالن را وارد ریه‌هایش کرد. هرچه بیشتر تلاش می‌کرد ققنوس آتش را در دستان خود داشته باشد، انگار از طبقه‌ی بلندتری می‌پرید و عزت نفس خود را جلوی خویش از دست می‌داد. خودش را سرزنش می‌کرد و به‌خاطر احساس ضعفی که جلوی دخترک...
  4. Lunika✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_186 قصد خروج دارند که سوزان با دیدن خنجر کنار درب، از حرکت می‌ایستد. چرا آن را برنداشته؟ یک قدم دیگر به جلو برمی‌دارد و موقعیت را سریع آنالیز می‌کند. به‌خاطر خودش هم که شده آن دخترک را امروز این‌جا رها نخواهد کرد. دارک آن‌چنان از آن‌ها دور نیست اما مقداری فاصله دارد که...
  5. Lunika✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_185 سخنی نمی‌گوید و حرکت می‌کند. سوزان خنجر کوچک خود را کنار درب می‌اندازد و بدون سخنی با آیسلا از آن‌جا دور می‌شود. دارک جلوی یکی از درب‌ها توقف می‌کند، کلیدی از درون جیبش بیرون کشیده و به محض باز کردن درب؛ سوزان با گرفتن یقه‌ی پشت لباسش درون مشت خود، او را به عقب کشیده و...
  6. Lunika✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_184 اما همان لحظه آسانسور می‌ایستد و با باز شدن دربش از راهرو‌ای با بیش از سی اتاق رونمایی می‌کند. سوزان نفس عمیقی می‌کشد و با زبان؛ لبان خشکیده‌اش را تَر می‌کند، سخنش را کوتاه کرده و از آسانسور خارج می‌شود. - حالا متوجه شدی که همه جا لازم نیست کلک و حیله سوار کنی؟ بعضی وقتا...
  7. Lunika✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_183 با وجود این که جلوتر از دارک ایستاده اما می‌تواند نگاه‌های زیر چشمی‌اش را که باعث گر گرفتگی پو*ست صورتش شده بود، حس کند. اوه لعنتی! چرا چشم از او نمی‌رباید؟ طرز نگاهش انگار به ب*دن او جریانی از حس ناخوشایند را تزریق می‌کرد. شاید اگر این طلسم روی اعصابش اثر نگذاشته بود،...
  8. Lunika✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_182 در فکر خود فرو رفته بود که ماشین می‌ایستد. نگاهی به ساختمان عظیم مقابلش می‌اندازد و به آرامی از ماشین پیاده می‌شود. سوزان خودش را می‌کشت هم نمی‌توانست پدرش را پیدا کند چون به قدری دور بود که شهر به آن بزرگی از جایی که او ایستاده، خیلی کوچک دیده میشد. با حس سنگینی نگاه...
  9. Lunika✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_181 ‌از آینه‌ی وسط به چهره‌ی عبوس و دست به س*ی*نه‌ی سوزان که از پنجره‌ی عقب ماشین به بیرون خیره شده است؛ نگاهی می‌اندازد. آب دهانش را قورت می‌دهد و به امید بهبود وضعیت ل*ب به سخن باز می‌کند: - چرا این‌طوری می‌کنی سوزان؟ من و تو که باهم خوب بودیم. - خ*را*ب کردی برایان، گند زدی به...
  10. Lunika✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_180 - نه! چرا همچین فکری می‌کنی؟ از شدت برافروختگی شروع به لرزش می‌کند، دست‌های مشت شده‌اش به همراه صدایش می‌لرزند و از میان دندان‌های کلید شده‌اش می‌غرد: - به من دروغ نگو! بابای من کجاست؟ - دروغ؟ میگم من نمی‌دونم. - می‌دونی! - اگه این‌طوری فکر می‌کنی خب ثابتش کن! ناگهان...
بالا