#❦ققنوس_آتش❦
#پارت_181
از آینهی وسط به چهرهی عبوس و دست به س*ی*نهی سوزان که از پنجرهی عقب ماشین به بیرون خیره شده است؛ نگاهی میاندازد. آب دهانش را قورت میدهد و به امید بهبود وضعیت ل*ب به سخن باز میکند:
- چرا اینطوری میکنی سوزان؟ من و تو که باهم خوب بودیم.
- خ*را*ب کردی برایان، گند زدی به...