Usage for hash tag: یوتوپیا

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...یکی از اون مرد‌ها بلند میشه و به سمت پنجره میاد. می‌ترسم و از ترس سرجام خشکم میزنه تا چشمش بهم می‌افته دستم از پشت کشیده میشه. جیغ خفه‌ای می‌کشم و به ارسلان عصبی خیره میمونم. - زود! گمشو اتاقت! سرم رو تند تند تکون میدم و پا بر*ه*نه به سمت ویلا میرم. #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  2. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...نخوری! - چرا؟ با لبخند موزی ادامه میده. - شربت نیستن. تازه متوجه میشم و لیوان رو میزارم سر جاش. - چرا باید م*ش*رو*ب و ش*ر*اب و هر کوفت و زهرماری رو توی مهمونیتون سرو کنید؟ - چون ما اینیم! گوشه چشمم چین میخوره و با اخم میگم. - پس این بودنتون زیاد جذاب نیست! #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  3. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...- ارسلان! - جان! دوباره با خجالت میگم. - تو میدونی هدیه‌ام چیه؟اصلا به چه مناسبتی بهم هدیه میدن؟ خوشحال میخنده و باز میگه‌. - کنجکاو نباش ژاکاو! سرم رو تا اخر میکنم تو یقه‌ام و پچ میزنم. - باهات قهرم ارسلان! _____________________ *همون لباس سرهمی #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  4. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...فکر کردن زیر چونه‌ام میزارم و فکر میکنم‌. اهان! اهنگ حامیمه! عشق قدیمی! زیر ل*ب میخونم و به ریحانه خیره میشم. *** - چقدر خوشگل شدی! از سادگی درومدی دختر! قراره دل کی رو ببری؟ گونه‌هام قرمز میشه و به صورت فان میزنم روی گونم، ل*بم رو گ*از میگیرم و میگم. #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  5. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...یا صورتی؟ سرم رو به مخالفت تکون میدم و میگم. - نه آبی کمرنگ می‌خوام. انگار ریحانه صدامون رو می‌شنوه که میگه. - ژاکاو آبی رو خیلی دوست داره براش همون رنگ رو بزن. زن سرش رو تکون میده و با چشمک زدنی از چشم‌های ریمل زده‌اش به من، ادامه کارش رو می‌گیره. *** #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور...
  6. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...رو یه طرفی ریخته توی صورتش و اون رو واقعا باکلاس‌تر کرده. - دیدم میزنی؟ با خنده میگم. - اره دارم مامان خوشتیپم رو دید میزنم! چشمکی میزنه و میگه. - پس منتظر باش قراره مادر و دختر باهم خوشتیپ بشن. با تعجب میپرسم. - من موهام رو رنگ نمی‌کنم. با خنده میگه. #یوتوپیا #ژاکاو #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  7. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...کنجکاو باشم. با مکث میگه. - فقط... بعضی وقت‌ها ندونستن بهتر از دونستنه، باشه؟ سرم رو تکون میدم که جلوی بستنی فروشی نگه میداره. - من قبلا عاشق آب هویج بستنی بودم نظرت چیه؟ سرم رو تکون میدم و میگم. - منم دوست دارم. از ماشین پیاده میشه و به سمت بستنی فروشی میره. #یوتوپیا #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  8. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...نصف شبی تو رو ببینم همچین چیزی میگم. با لبخند ملیح و حرص دراری خیره‌اش میشم و ابروم رو بالا میندازم. دیگه سکوت میکنه و چیزی نمیگه. سر میز صبحانه فقط من، ریحانه و ارسلان هستیم. هر کسی با شیوه خودش صبحانه رو پیچونده بود انگار که، از این بترسن باهم سر یه میز بشینن. #یوتوپیا #ملینا_مدیا...
  9. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...- امیدوارم غذاها خوب شده باشه قرمه سبزی رو خودم درست کردم. عمه ریما موهای فانتزی قرمزش رو تکون داد و گفت: - اوه اره خیلی خوب شده، پس من میگم قرمه سبزیه چرا شوره نگو تو درستش کردی. همه به شوخی بی‌نمک ریما میخندن و بعد ریحانه با اخم میگه. - خیلی بامزه‌ای ریما. #یوتوپیا #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  10. .Melina.

    در حال ویرایش رمان یوتوپیا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...بخونم می‌خوام که دندون پزشک بشم. لبخند کم رنگی میزنه و با ناله میگه. - ریحانه من گشنمه. ریحانه با اخم میگه. - غذا اماده میشه. پسر فرید با کلافگی میگه. - ای بابا. بعد رو به من میکنه و میگه. - ببخشید یادم رفت اسمم ارسلان هستش. با لبخند گفتم: - خوشبختم ارسلان. #یوتوپیا #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
بالا