با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترینها را تجربه کنید.☆
...یکی از اون مردها بلند میشه و به سمت پنجره میاد.
میترسم و از ترس سرجام خشکم میزنه تا چشمش بهم میافته دستم از پشت کشیده میشه. جیغ خفهای میکشم و به ارسلان عصبی خیره میمونم.
- زود! گمشو اتاقت!
سرم رو تند تند تکون میدم و پا بر*ه*نه به سمت ویلا میرم.
#یوتوپیا
#ژاکاو
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان
...نخوری!
- چرا؟
با لبخند موزی ادامه میده.
- شربت نیستن.
تازه متوجه میشم و لیوان رو میزارم سر جاش.
- چرا باید م*ش*رو*ب و ش*ر*اب و هر کوفت و زهرماری رو توی مهمونیتون سرو کنید؟
- چون ما اینیم!
گوشه چشمم چین میخوره و با اخم میگم.
- پس این بودنتون زیاد جذاب نیست!
#یوتوپیا
#ژاکاو
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان
...- ارسلان!
- جان!
دوباره با خجالت میگم.
- تو میدونی هدیهام چیه؟اصلا به چه مناسبتی بهم هدیه میدن؟
خوشحال میخنده و باز میگه.
- کنجکاو نباش ژاکاو!
سرم رو تا اخر میکنم تو یقهام و پچ میزنم.
- باهات قهرم ارسلان!
_____________________
*همون لباس سرهمی
#یوتوپیا
#ژاکاو
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان
...فکر کردن زیر چونهام میزارم و فکر میکنم. اهان! اهنگ حامیمه! عشق قدیمی!
زیر ل*ب میخونم و به ریحانه خیره میشم.
***
- چقدر خوشگل شدی! از سادگی درومدی دختر! قراره دل کی رو ببری؟
گونههام قرمز میشه و به صورت فان میزنم روی گونم، ل*بم رو گ*از میگیرم و میگم.
#یوتوپیا
#ژاکاو
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان
...یا صورتی؟
سرم رو به مخالفت تکون میدم و میگم.
- نه آبی کمرنگ میخوام.
انگار ریحانه صدامون رو میشنوه که میگه.
- ژاکاو آبی رو خیلی دوست داره براش همون رنگ رو بزن.
زن سرش رو تکون میده و با چشمک زدنی از چشمهای ریمل زدهاش به من، ادامه کارش رو میگیره.
***
#یوتوپیا
#ژاکاو
#ملینا_نامور...
...رو یه طرفی ریخته توی صورتش و اون رو واقعا باکلاستر کرده.
- دیدم میزنی؟
با خنده میگم.
- اره دارم مامان خوشتیپم رو دید میزنم!
چشمکی میزنه و میگه.
- پس منتظر باش قراره مادر و دختر باهم خوشتیپ بشن.
با تعجب میپرسم.
- من موهام رو رنگ نمیکنم.
با خنده میگه.
#یوتوپیا
#ژاکاو
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان
...کنجکاو باشم.
با مکث میگه.
- فقط... بعضی وقتها ندونستن بهتر از دونستنه، باشه؟
سرم رو تکون میدم که جلوی بستنی فروشی نگه میداره.
- من قبلا عاشق آب هویج بستنی بودم نظرت چیه؟
سرم رو تکون میدم و میگم.
- منم دوست دارم.
از ماشین پیاده میشه و به سمت بستنی فروشی میره.
#یوتوپیا
#ملینا_مدیا
#انجمن_تک_رمان
...نصف شبی تو رو ببینم همچین چیزی میگم.
با لبخند ملیح و حرص دراری خیرهاش میشم و ابروم رو بالا میندازم.
دیگه سکوت میکنه و چیزی نمیگه.
سر میز صبحانه فقط من، ریحانه و ارسلان هستیم. هر کسی با شیوه خودش صبحانه رو پیچونده بود انگار که، از این بترسن باهم سر یه میز بشینن.
#یوتوپیا
#ملینا_مدیا...
...- امیدوارم غذاها خوب شده باشه قرمه سبزی رو خودم درست کردم.
عمه ریما موهای فانتزی قرمزش رو تکون داد و گفت:
- اوه اره خیلی خوب شده، پس من میگم قرمه سبزیه چرا شوره نگو تو درستش کردی.
همه به شوخی بینمک ریما میخندن و بعد
ریحانه با اخم میگه.
- خیلی بامزهای ریما.
#یوتوپیا
#ملینا_مدیا
#انجمن_تک_رمان
...بخونم میخوام که دندون پزشک بشم.
لبخند کم رنگی میزنه و با ناله میگه.
- ریحانه من گشنمه.
ریحانه با اخم میگه.
- غذا اماده میشه.
پسر فرید با کلافگی میگه.
- ای بابا.
بعد رو به من میکنه و میگه.
- ببخشید یادم رفت اسمم ارسلان هستش.
با لبخند گفتم:
- خوشبختم ارسلان.
#یوتوپیا
#ملینا_مدیا
#انجمن_تک_رمان