Usage for hash tag: نیلوفر_کاغذی

ساعت تک رمان

  1. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...السا بهم نگاه کرد. - نه انگار هنوز هم این افکار آرمان‌گرایانه رو داری. لبخند زدم:گ - باگات سینگ میگه:« آدم‌ها می‌میرن ولی اندیشه‌ها هرگز!» السا لبخند زد. - آفرین. بعد بانداژ پام‌ تموم شد. وسایل رو گذاشت توی جعبه و من هم بدون پلک زدن بهش خیره شدم. #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی #انجمن_تک_رمان
  2. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...خداحافظ. بعد از اتاق خارج شد. منظورش از اخلاق گند چی بود؟ صدای سیما اومد. - تو هم می‌خوای بری خونه؟ برگشتم بهش نگاه کردم. - آره بیا بریم. سیما سر تکون داد. معلوم بود بدجوری خسته‌ست. توان حرف زدن نداشت. با هم سوار ماشین شدیم و از اداره بیرون اومدیم. #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی...
  3. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...ذوقش کور شده بود، رفت. من هم روی صندلی لم دادم. دیگه مغزم هنگ کرده بود توی این پرونده‌؛ نمی‌تونستم گره کور رو باز کنم. فقط سه روز فرصت داشتم که روز اولش داره بدون هیچ پیشرفتی تموم میشه. - ای لعنت بهت ع*و*ضی! عاشق سلاخی کردنی؟ اره؛ خودم سلاخیت می‌کنم! #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی...
  4. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...که قبلا چیزی برامون به ارمغان نیاورده. - راه دیگه‌ای نداریم، میشه روی محل ربوده شدنش هم تحقیقات کنیم. - اوکیه، تحقیقات میدانی با تو. آقا و خانوم احمدی، شما هم کمک خانوم جهانی کنید و شما خانوم سهیلی، شما کمک من کنید. سهیلی با نیش باز، با سر تأیید کرد. #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی...
  5. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...شدن. درسته، اون نمی‌تونه توی شهر راه بیفته. - چه عجب یه بار حرفم رو تأیید کردی! - بالاخره کنار من یه چیزهایی یاد گرفتی. بعد لم داد به صندلی و به بیرون خیره شد. پسره‌ی از خودراضی! شیطونه میگه همین الان شلیک کنم توی اون دهنش که نمی‌تونه درست حرف بزنه! #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی...
  6. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...گیرم بیفته باید تاوان خیلی چیزها رو بده. السا بهم نگاه کرد. من هم تکیه‌ام رو دادم به صندلی و چشمام رو بستم. شک نداشتم که قاتل نيلوفر کاغذی کیان باشه ولی انگار این پرونده قصد حل شدن نداره. از اون چیزی که فکر می‌کردم پیچیده‌تره؛ باز خوردیم به بن‌بست. #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی...
  7. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...الان وقت خوش‌گذرونی نیست. من هتلم، زود بیا. بعد قطع کرد. آخه این چه دروغی بود گفتی؟ یکم به خودت بیا پسر! فیلت عین گاو کله‌‌اش رو انداخته پایین و داره میره سمت هندوستان! گوشیم رو توی جیبم گذاشتم. انگار قرار نیست راز این نيلوفر کاغذی فاش بشه، هیچ وقت! #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی...
  8. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...معلوم میشه بی‌گناهه؛ آخه شب سیزدهم بیتا گمشده بود. رهام پوزخند زد. - تهران تا شیراز فقط یک و نیم ساعت با هواپیما فاصله داره. بهش خیره شدم. - تموم پروازها رو چک کردیم‌. اسمش توی لیست مسافرین نبود. - با ماشین چی؟ عصبانی گفتم: - چرا قبول نمی‌کنی رهام؟ #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی...
  9. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...رو جمع کن و درگیر این چیزها نشو! السا کلید اتاقش رو گرفت و رفت. من هم جعبه کمک‌‌های اولیه رو گرفتم و خودم به زور دستم رو پانسمان کردم. توی هندم به دنیا نیومدیم که طرف برامون ساریش رو پاره کنه! ای تف توی ذات پدر بدذات و سرهنگت! ما کجاییم و اون کجاست! #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی...
  10. ا

    کامل شده رمان نيلوفر کاغذی | ابراهیم نجم آبادی کاربر انجمن تک رمان

    ...چطور میشه ازش چشم پوشوند؟ یه نخ سیگار گوشه‌ی ل*بم گذاشتم. - باید چشم بپوشونی چون این‌جا نیومدیم که فاز رمانتیک‌بازی زیر بارون بگیریم. بعد سیگارم رو روشن کردم. یه پک زدم، سرم رو به بالا گرفتم و دودش رو رها کردم. - بعدش هم این چیزها که گفتی، همش چرته! #نیلوفر_کاغذی #ابراهیم_نجم_آبادی...
بالا