...ماشین پیاده شد، به زور سوار ماشینم کرد.
حالا کاوه هم هانیه رو ب*غ*ل کرده بود و گریه میکرد.
کاوه هم مثل من طاقت گریهی هانیه رو نداشت.
کاش میتونستم آروم تو آ*غ*و*ش بگیرمش و بهش بگم نترسه من کنارشم.
قرار بود ازش مراقبت کنم، حالا رو به روش نشسته بودم و گریههاشو تماشا میکردم.
#کژی
#مینا
#انجمن_تک_رمان