...خانوم جون رو... .
_ تسلیت میگم. غم بزرگیه.
گریه کردن حالش رو بهتر کرده بود.
بخیهی دست کاوه تموم شده بود. تو راه برگشت به خونه بودیم. کاوه آروم شده بود و تو ب*غ*ل هانیه لم داده بود.
لپش رو کشیدم و گفتم:
_ از هانیه جون تشکر کردی؟
از ب*غ*ل هانیه جدا شد و گونهی هانیه رو ب*و*سید.
#کژی
#مینا
#انجمن_تک_رمان