Usage for hash tag: Mona❦

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...نمی‌گوید. به بچه ها نگاهی می‌کند و ل*ب می‌زند: -چرا این‌جوری زل زده بودی به این ها؟ آزراء که انگار عصبانیت‌ش را فراموش می‌کند با لبخند ملیحی می‌گوید: -نگاه‌شون کن! هیچی از این دنیای بی‌رحم نمی‌دونن. راست می‌گفت. ای کاش بچه می‌ماندیم تا صورت بی‌رحم دنیا را نبینیم. #ققنوس_آتش #Mona❦...
  2. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...نیستم که هرچی بهم میگن رو باور کنم آدلیر، تا چیزی به من ثابت نشه قبولش نمی‌کنم! -اتاق تو کارخونه چی؟ -من که چیزی ندیدم، فقط شنیدم. -رز!! -تمومش کن آدلیر! چند لحظه چشم تو چشم هم نگاه می‌کنند بدون آن‌که چیزی بگویند. در آخر هم آزراء راهش را از سر می‌گیرد و می‌رود. #ققنوس_آتش #Mona❦...
  3. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...کرده و یک راهکار پیشه کنند. -خب رز مایلیم برای‌ ما بگی که اون‌جا چی دیدی؟ آزراء نفس عمیقی می‌کشد. باید هرچه که دید و شنید را بگوید. مهم تر از همه این است که می‌خواهد هرچه سریع‌تر جواب سوالش را پیدا کند. جوابی که حسش را دگرگون کرده و از کار و زندگی انداخته‌اش. #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  4. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...من خیلی نگران آزراء هستم تو که می‌دونی چقدر زحمت کشیدم از بین اون همه پرورشگاه و بچه کلی گشتم تا پیدا و بزرگش کردم. - آره می‌دونم، ولی الان فقط باید صبر کنیم. و هردو از شیشه ماشین به حالت‌های چهره آزراء و آدلیر نگاه می‌کنند که خیلی جدی باهم در حال صحبت‌اند. #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  5. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...رو دیدم. - اهوم، باشه از دیدنت خوشحال شدم. و بدون لبخند راهش را کج می‌کند. آزراء این‌قدر عصبی و کلافه بود که حس و حال شوخی و این چرت‌وپرت‌ها را نداشت. اما انگار آدلیر نمی‌خواست آزراء را تنها بگذارد. انگار قرار نبود آزراء از دست این پسر خلاص شود. #ققنوس_آتش #ادامه_دارد... #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  6. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...و سکوت حکم‌فرما می‌شود. نمی‌فهمد! منظور پدرش چیست؟ او چه می‌خواهد بگوید؟ - یعنی چی؟میشه بیشتر توضیح بدی بابا؟ - تو انسان نیستی آزراء و این دلیل تفاوتت در تمام این سال‌هاست، خودت متوجه شدی با همه متفاوتی مگه نه؟؟ - یعنی چی بابا؟ - یعنی انسان نیستی. #ققنوس_آتش #Mona❦ #ادامه_دارد...
  7. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...پس من خودم پدرم رو صدا می‌زنم. - باشه خانوم. و از پله ها پایین می‌رود. نیلی دختری بود که مانند آزراء، پدرش از پرورشگاه آورده بود. این‌جا هم زندگی بهتری داشت هم کار‌‌های خانه را انجام می‌داد. آزراء آرام جلو می‌رود. سعی ندارد دوباره فال‌گوش بایستد. می‌خواهد بپرسد. #ققنوس_آتش #Mona❦...
  8. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌اندازد و می‌گوید: - ما فقط برای چند روز همکار بودیم همین! و صورت برمی‌گرداند و به سمت اتاقش راهی شده و رو تخت ولو می‌شود. جک باید خیلی آدم احمقی باشد که همچین برداشتی می‌کند. آخر چطور ممکن است که آدلیر چند هفته‌ای عاشق آزراء شده باشد؟؟ ممکن نیست دیگر!! *** #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  9. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...همین امشب این‌جا آمده؟! او فکر می‌کند آزراء با آدلیر ر*اب*طه‌ای دارد؟ اَه چقدر این مرد کوته فکر بود. آزراء اصلاً دختری نیست که میان احساسات خود گیر کند، او همیشه با عقلش تصمیم می‌گیرد. حتی برای عاشق شدن که بقیه می‌گویند دست خودشان نیست. اما آزراء این‌طوری نیست. #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  10. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...عمه‌م می‌خوره بابا! چرا همه می‌دونن من چمه ولی خودم نمی‌دونم؟ امشب بگو، همین الان! آندریاس روی پایش می‌چرخد و قصد رفتن می‌کند. - مفصله دختر؛ گفتم فردا میگم و جز من و عموت هم... . که حرفش با سروصدای یک مرد که نگهبانان سعی در بیرون کردن آن می‌کنند، ماسیده می‌شود. #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
بالا