Usage for hash tag: Mona❦

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...حتی اگه خیلی کوچیک باشه. - خطرناک چی؟ آدلیر به دیوار تکیه می‌دهد و با اعتماد به نفس می‌گوید: - تو رز سیاهی! خطرناک جزئی از روزمرگی‌هاته! با این اتفاقات کلاً رز را از یاد برده و چسبیده بود به قسمت ققنوس بودنش. انگار چیزی که قبلاً زندگی می‌کرد را هیچ یادش نبود. #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  2. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...و جلوی راه رز سد می‌شود. - اتفاقاً چون حال مناسبی نداری نباید تنهات گذاشت ققنوس خان! کجا میری بیا ببرمت. رز پوف کلافه‌ای می‌کشد و کف دست‌هایش را بالا می‌آورد قرمز‌قرمز بودند و گهگاهی رگ.هایش ب*ر*جسته می‌شد که انگار فریاد میزد و می‌گفت «آقا من عصبیم نزدیک من نشید!». #ققنوس_آتش #Mona❦...
  3. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...صورت عینک فیت صورتش می‌شود. کناره عینک را لمس می‌کند و عینک به او این امکان را می‌دهد تا بتواند چیزی که پشت در است را ببیند. یک اتاق با وسایل بچگانه! فضای نارنجی رنگ و گهواره نشان از چیز دیگری می‌دهد! آیا آن فرد این‌جا و در این اتاق زندگی می‌کند؟ با این وسایل؟ #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  4. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...خب من سفر رو لغو کردم. - چرا؟ رز سرش را پایین می‌اندازد و می‌گوید: - خب… خب آدما میرن سفر تا حالشون خوب بشه، خوش بگذرونن ولی فکر نکنم اوضاع من این‌قدر خوب باشه که بهم تو سفر خوش بگذره. - باشه مشکلی نیست، هروقت فکر کردی وقتش رو داری من هستم. و لبخند تلخی می‌زند. #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  5. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...شاید ایده خوبی بشه! - راستش الان کسی خونه نیست اما اگه خیلی لازم دارید می‌تونید شماره‌تون رو برام بنویسید تا وقتی پرسیدم خبرش رو بهتون بدم! آزراء لبخندی می‌زند و می‌گوید: - آره حتماً. دخترک یک کاغذ و خودکار می‌آورد و آزراء شماره تلفن همراه خود را می‌نویسد. #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  6. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...پس زحمت رو از دوش شما کم می‌کنم فقط آدرس بده! آندریاس نفس عمیقی می‌کشد و می‌گوید: - آروم باش رز؛ نیازی نیست این‌قدر عصبی بشی! باشه می‌گردم ببینم پیدا می‌کنم یا نه! رز به آندریاس چشم می‌دوزد و با حالت خنثی می‌گوید: - باید پیدا بشه!! وگرنه خودم پیدا می‌کنم. #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  7. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...بود، رفته بود رز سیاه رو بیاره! اون نوزاد بود و فکر کردیم تو انفجار حتماً سوخته، ولی الان با دیدن دست تو و خبر زنده بودنش احتمال میره که… !! - احتمال چی وجود داره ارباب؟ - احتمال این‌که اون ققنوس آتش باشه! - ققنوس آتش؟ میشه بیشتر توضیح بدی! ¹.برگشتن به گذشته #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  8. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...فقط دست گذاشته بودم روی کتفش که دستم رو پس زد، اون لحظه فقط یکم حس سوختگی عادی داشت اما بعدش که می‌خواستم برم خونه عمق فاجعه‌ معلوم شد! به طرز عجیبی هنوز داشت می‌سوخت و پوستش کنده شد! بعد رو به پیتر می‌کند و می‌گوید: - هنوز هم مایلی گوشش رو بگیری و بپیچونی! #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  9. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...بشه. - بهش دست نمی‌زنم بابا همین الان خاکستر میشه! ساموئل اشاره می‌کند و می‌گوید: - مشکلی نیست نشون‌مون بده. رز از جایش بلند می‌شود همین که لیوان یک‌بار مصرف را در دستان خود می‌گیرد شروع به سوختن می‌کند اما بدون آتش! چطور شیئی بدون آتش زدن ممکن بر آتش گرفتن بود! #ققنوس_آتش #Mona❦...
  10. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌گوید: - نکنه تو چیزی از ققنوس بودنت نمی‌دونی؟ رز چند قدمی عقب می‌کشد و می‌گوید: - می‌دونم، فقط می‌خواستم مطمئن بشم همین! خنده کنان جلو‌تر می‌آید و می‌گوید: - دروغگوی خوبی نیستی رز سیاه! اگه می‌خوای بدونی، دوشنبه همین هفته، همین ساعت بیا پارک نزدیک خونه‌تون! #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
بالا