...نگران هیچی نباشید و فقط استراحت کنید.
در حالی که چشمهایش بهخاطر مسکن تزریق شده آرامآرام بسته میشد آرامتر از قبل ل*ب زد:
- یادتون نره تخت رز رو منتقل کنید اتاق من…!
روی ل*بهای دکتر و ساموئل لبخندی نشسته بود، شاید از توجه آدلیر به رز نقشهها در ذهن میکشیدند!
#ققنوس_آتش
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان