Usage for hash tag: Mona❦

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌زند: - خونه‌ی ما یا خونه‌ی شما؟ نمی‌تواند خودش را کنترل کند و قهقهه‌ای سر می‌دهد. در سرش در حال انتخاب بود! می‌تواند آن‌ها را به بدترین شکل ممکن کتک بزند… نه‌نه بسوزاند!! یا هم می‌تواند با آن‌ها به میهمانی خاص خودشان برود! کدام یک روحش را بیشتر خوشحال می‌کند؟ #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  2. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...لحظه پیش که از سرما به خانه سوخته پناه برده بود اکنون گرمش است. دست روی دو زانو می‌زند، خم می‌شود و نفس‌نفس می‌زند. اشک چشم‌هایش مجال فکر کردن نمی‌دهند. نفس عمیقی می‌کشد و سعی در کنترل کردن خود دارد. - خب که چی؟ بابام باشه که چی؟ من نیازی به هیچ‌کس ندارم! هیچ‌کس. #ققنوس_آتش #Mona❦...
  3. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...باید یک هشدار جدی به این دخترک احمق بدهد. بدون برگرداندن سرش بلند می‌گوید: - از این به بعد سعی کن دست خودت باشه! چون اگه تو توی دستت نگیری من توی دستم می‌گیرمش اون وقت برای تو سخت میشه! و از خانه خارج می‌شود. باید این را می‌گفت تا حساب کار خود را داشته باشد. #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  4. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...را سر می‌کشد. پیرمرد جلویش زانو می‌زند و می‌گوید: - اگه زودتر بهم گفته بودی که ققنوسی آبمون زودتر توی یه جوب می‌رفت. تازه با نیرویی که بدست آورده کشان‌کشان خودش را به دیوار می‌رساند و تکیه می‌دهد. - از کجا باید بهت اعتماد می‌کردم! تازه من خاطرات تو رو دیدم؟ #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  5. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...حس می‌کند که صدایی می‌شنود، انگار آدم‌های دیگری نیز در آن اتاق حضور داشتند. یک زن و یک مرد جوان به همراه نوزادی در گهواره! گهواره همین است که در این اتاق دیده!! شاد و خرم نوزاد را در ب*غ*ل می‌کشند و اسم ژاکلین را زیر ل*ب زمزمه می‌کنند. اما همه چیز تغییر می‌کند. #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  6. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...از رها می‌کند و برمی‌خیزد و به سمت بار می‌رود. هلن زیر ل*ب «دختره‌ی روانی» می‌گوید و همراه آدلارد بلند می‌شود که ناگهان آدلارد با اخم ضربه‌ای به س*ی*نه او وارد می‌کند و به سمت آزراء می‌رود. چگونه بگوید که او را دوست دارد؟ درحالی که آدلارد به همه توجه می‌کند جز او! #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  7. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...آزراء به نشانه سلام پاهایش را کمی خم می‌کند و جام ویس*کی را به طرفش می‌گیرد و می‌گوید: - شب تولد و اوقات تلخی؟ آدلارد خندان جام را از دستش می‌گیرد و می‌گوید: - نیستی که ببینی همش میان در می‌زنن! کمی از جام می‌نوشد و به همراه آزراء خندان از پله‌ها پایین می‌آید. #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  8. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...وارد خانه می‌شود که ساموئل و آندریاس را منتظر خود می‌بیند. - خیلی دیر کردم؟ آندریاس از جایش بلند می‌شود و می‌گوید: - کجا بودی؟ آزراء کفش‌هایش را عوض می‌کند، از کنار آندریاس به قصد رفتن به سمت پله‌های اتاق خود رد می‌شود و در جواب آندریاس می‌گوید: - جای دوری نبودم. #ققنوس_آتش #Mona❦...
  9. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...نه به قبلش که فراری بود و به یک سوال کوچک هم پاسخ نمی‌داد نه به الان که درخواست ملاقات بیشتر می‌کند! لبخندی اجباری به خود می‌گیرد و می‌گوید: - حتماً بیشتر مزاحم میشم. و از اتاق خارج می‌شود. تولد آدلیر چه بی‌خبر بود و او نمی‌دانست! پس او پسر اول بهار است!! #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  10. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...پیرمرد! چند هفته‌س فقط بخاطر یک سوال دنبالتم اگه ریگی به کفشت نیست چرا فرار می‌کنی! - ریگ به کفش من! تو خودت چرا افتادی دنبال پیرمردی مثل من؟ تو باشی نمی‌ترسی! - نه که نمی‌ترسم! می‌ایستم ببینم طرف چی می‌خواد نه این‌که بپرسم چیکار داری می‌کنی فلنگ رو ببندی!! #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
بالا