Usage for hash tag: Mona❦

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...یک آن سر می‌کشد. با کمال تعجب چشم باز می‌کند و ل*ب می‌زند: - طلسم مزخرف شما فقط بلد بود شرایط رو برای من و خودتون سخت‌تر کنه؟؟ دارک نگاهی به لباس کثیف شده‌اش می‌اندازد و می‌گوید: - بعد این‌که لباسم رو کثیف کردی! رز نیشخندی می‌زند و می‌گوید: - تقصیر خودتونه نه من! #ققنوس_آتش #Mona❦...
  2. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...با دارک به سمت اتاق خودش راهی می‌شود. دارک در میانه راه به او می‌گوید: - معجونی نداریم که ققنوس رو عاشق کنه؟ یا تحت فرمان در بیاره! - همچین معجونی داریم ولی متأسفانه روی ققنوس‌ها جواب نمیده! ارباب روی ققنوس یخ تستش کرده بود. چیزی نمی‌گوید که به مقصد می‌رسند. #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  3. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...- حواست به حرفات باشه دختر جون، تو الان تو همین ساختمونی و… . هنوز حرفش تموم نشده بود که دارک و پرید وسط و گفت: - تو دهنتو ببند! رز با آرامش کامل برگشت و با لبخندی در صورت ل*ب گشود: - حیف که هنوز با اون مسکن‌های قوی توی فضام، وگرنه یه جوری میزدمت که صدای سگ بدی! #ققنوس_آتش #Mona❦...
  4. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...دروغ نیست! - کجاست می‌خوام ببینمش! - میگم فوت کرده! قبرش کردن! عصبی می‌شود، یعنی چه قبرش کرده‌اند! تکلیف مادر پدرش چه می‌شود! - با اجازه چه کسی همچین گوهی خوردن! اون پدر داره مادر داره نگرانش میشن! دارک داد می‌زند و می‌گوید: - بنظرت اینا برای سازمان مهمه!! #ققنوس_آتش #Mona❦...
  5. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...آتش رو از چنگ شما به بیرون کشیدیم! عرضه نگه داشتن یه ابر قدرت رو هم نداشتید! و بدون حرف دیگری راه کج می‌کند و سوار ماشین می‌شود‌. راست می‌گفت! آزراء از کودکی با آن‌ها بود ولی ببین چگونه از دستش دادند! به هرکس بگوید؛ خنده‌اش می‌گیرد. همش تقصیر ساموئل بود و بس! #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  6. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...تکلیف همه را معلوم ساخت. وزرا کم‌کم از اتاق خارج شدند که پرستار آنژیوکت را آرام در مچ دست رز فرو کرد. آمپول کتورولاک را نیز به سرم اضافه می‌کند و پس از چک کردن همه چیز از اتاق خارج می‌شود. دارک روی صندلی کنار تخت لم می‌دهد و مشغول خواندن پیام‌های گوشی‌اش می‌شود. #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  7. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...ل*ب‌هایش را از هم گشود، از شدت درد، در ادای کلماتش مشکل داشت و نفس‌نفس می‌زد. - ع… وضی… ها! ولش… کن… ید! اما کو‌ گوش شنوا؟ کشان‌کشان آدلارد که تکانی نمی‌خورد را داخل وَن مشکی شیک گذاشتند و درش را بستند. از حرف‌هایشان می‌توانست متوجه شود که چند مرد بالا سرش ایستاده. #ققنوس_آتش #Mona❦...
  8. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...بود! در حالی که رز با اخم جلویش ایستاده آدلارد زیر خنده می‌زند. - کی گفته من اومدم تا تو رو برگردونم؟ - پس اومدی بخاطر خرید خونه جدید بهم تبریک بگی! رز لبخند کجی می‌زند و راهی می‌شود، آدلارد که ایستاده پشت سرش با لحن خاصی ادامه می‌دهد: - اومدم حرف دلمو بهت بزنم. #ققنوس_آتش #Mona❦...
  9. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...ولی اون دختر من بود بدون هیچ دلیلی! و قصد رفتن می‌کند اما قبل از این‌که کاملاً خارج شود رو به ساموئل می‌کند و می‌گوید: - اگه تونستی برش گردون، اگه نه منم همراهش از این سازمان میرم! دیگر منتظر جواب ساموئل نمی‌ماند، چگونه شد که ساموئل صد و هشتاد درجه تغییر کرد! #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
  10. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...وقت بگذرون! دارک در چشم‌های آزراء خیره می‌شود. - مامان من همون شب کشته شد!… توسط اون انفجار! آزراء تکانی به خود می‌دهد و ل*ب می‌زند: - اوه متأسفم! منم با مامان بابام خاطره‌ای ندارم! - من شنیدم باباتو پیدا کردی! لبخند کج غیرارادی بر ل*ب‌های آزراء نقش می‌بندد. #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
بالا