Usage for hash tag: زری

ساعت تک رمان

  1. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...یکی از آن‌ها گفت: - آقا، چند روز دیگه تکه‌تکه شده‌ی گوشتش رو براتون بیاریم؟ - بیشتر از یک هفته نشه. آبراهام، چشمان بی‌حالتش را بست و پس از چند ثانیه گشود و گفت: - با تکه‌تکه شدن گوشت من، پسر و دخترت برنمی‌گر*دن، ولی هر کاری که دوست داری انجام بده چون من به سیم آخر زدم. #حکم_گناه #زری...
  2. NADIYA

    درحال تایپ نبرد کریستین بایتگ‌ها|اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...به جنگ و نزاع پرداخت. زخمی شد؛ اما از بین نرفت. اون هم توی راهه و به زودی‌ زود می‌رسه و نسلتون رو منقرض می‌کنه. کایدو بلندبلند قهقهه زد. از روی تخت برخاست از نفس خود آتش بیرون داد. دوناتا، خشمگین شد و کمان خود را بالا آورد و یک تیر به سمت او پرتاب کرد. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری #انجمن_تک_رمان
  3. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...را گرفت و کشید. با عجله درب را بست. چهارچوب اتاق را آنالیز کرد و سپس دستی روی درب مشکی رنگ براق کشید. کوسن‌های قلبی که به رنگ‌های مختلف روی کاناپه چیده شده بودند فضای اتاق را زیباتر می‌کرد. میزی زرد رنگ که با موزائیک‌های اتاق هم‌رنگ بود در گوشه‌ی اتاق خودنمایی می‌کرد. #جنون_آنی #زری...
  4. NADIYA

    درحال تایپ نبرد کریستین بایتگ‌ها|اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...بلندترین قله سرتاسر سرزمین استرالیاست. غار جنولان (Jenolan) غار جنولان در کوه‌های آبی در ولز جنوبی جدید قرار دارد. این غار از غارهای اعجاب انگیز است که در قاره استرالیا قرار گرفته و با قندیل‌های رسوبی خود، یکی از نفس‌گیر‌ترین صح*نه‌های تماشایی را ساخته است. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری...
  5. NADIYA

    درحال تایپ نبرد کریستین بایتگ‌ها|اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...ما تنها رنگِ سیاهی نداشته باشد، این زندگی به رنگ‌های دیگر هم وابسته است. افسانه‌ها آمدند تا با رنگ‌‌های دیگر کامل و آمیخته شوند. افسانه یعنی همان نبرد کریستین بایتگ‌ها که تصویری از جنجگوترین و عاشقان ماه و تاریخ کهن را برای ما زنده کنند و به تصویر بکشند. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری...
  6. NADIYA

    درحال تایپ نبرد کریستین بایتگ‌ها|اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    عنوان رمان: نبرد کریستین بایتگ‌ها نویسنده: زری ژانر: تخیلی، فانتزی، عاشقانه ناظر: .Sarina. خلاصه: زخم‌ها همانند خوره، در انزوای روح و تنش، اندک‌اندک او را می‌خورد تا در تنهاترین جای غریب تمام شود. این دردها را نمی‌توان همانند خنجر اظهار کرد؛ اما می‌تواند در زندگی، آنی از خطر باشد. آن خطر که در...
  7. NADIYA

    داستان کوتاه جکسون و آقای اسمیت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...باشد، ل*ب گشود: - قطعاً همین‌طوره! جکسون دستی لابه‌لای گیسوان طلایی رنگش کشید؛ بازدم عمیقش را بیرون داد و با سردی و کلافگی تمام و کمالی که در صدای ظریف و فوق‌العاده زیبایش بود، پرسید: - امکانش وجود داره که زن عمو آدرس جایی که قراره زندگی کنیم رو پیدا کنه؟ #جکسون_و_آقای_اسمیت #زری #انجمن_تک_رمان
  8. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...دست لباس دیگر که انتخاب کرده بود را روی میز انداخت و دستی بر روی موهایش کشید و گفت: - بجنب! خود را در آینه آنالیز کرد و به ادامه‌ی حرفش افزود: - برای مهمونی امشب حسابی خوش‌تیپ کردم. نایلون را از دست صاحب مغازه گرفت و در آخر نگاهی به او کرد و بلافاصله از مغازه خارج شد. #جنون_آنی #زری...
  9. NADIYA

    داستان کوتاه جکسون و آقای اسمیت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...شده است. حال، هرکدام تکه‌ای از آینه را برداشتند و خود را در آن تماشا می‌کردند. آن دو تشابه‌ی زیادی داشتند. آقای اسمیت در فکر عمیقی فرو رفت. جکسون هم در فکرهایش پرسه زد، اما پس از چند ثانیه به خود آمد و گفت: - آره، این حرفم شوخی نیست. - من پدر خوبیم؟ - آره. #جکسون_و_آقای_اسمیت #زری #انجمن_تک_رمان
  10. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...از آن‌ها گفت: - اوه پسر خوشگل، تو کیفت چی داری؟ رابرت، از شدت عصبانیت ابروان شلاقی‌اش در هم فرو رفت اما، بی‌توجه به پسرها سرش را پایین انداخت و چند قدمی برداشت. یکی از پسرها دسته‌ی دیگر کیفش که آزاد بود را گرفت و کشید و فریاد زد: - مگه کری تو؟ گفتم توی کیفت چی داری؟ #جنون_آنی #زری #انجمن_تک_رمان
بالا