Usage for hash tag: زری

ساعت تک رمان

  1. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...هم می‌سایید، با صدایی که انگار یک نوار ضبط شده بود، ل*ب ورچید: - می‌دونم که این محافظ‌ها من رو به جای خوبی نمی‌برن و همین روزها کارم ساخته‌ست، ولی میشه بدونم اون چند تا محافظ که قراره به زودی وارد خونه‌م بشن برای چی میان؟ نکنه می‌خوای بری بورلی هیلز و کایلی رو بیاری؟ #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  2. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...Hills ) شهری در حومهٔ غربی کلانشهر لس آنجلس واقع در ایالت کالیفرنیای آمریکا است. بورلی هیلز همواره به عنوان یکی از گرانقیمت‌ترین شهرهای ایالات متحده شناخته می‌شود. بسیاری از مشهورترین بازیگران سینمای هالیوود، خوانندگان و دیگر هنرمندان آمریکایی در این شهر اقامت دارند. #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  3. NADIYA

    داستان کوتاه خمار عشق | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...خودم رو برسونم؟ اسی در حینی که سوار ماشین می‌شود و ماشین را روشن می‌کند ل*ب می‌زند: - ده دقیقه دیگه محله باش، می‌خوام یه نفر رو ببافم! پرهام در حینی که جرعه‌ای از قهوه را می‌نوشد تک‌ خنده‌ای می‌کند و می‌گوید: - نکن نساز کاکو، با کی بحثته؟ کی جرئت کرده پا رو دمت بذاره؟ #خمار_عشق #زری...
  4. NADIYA

    داستان کوتاه خمار عشق | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...خارج می‌شود و فریاد می‌زند: - خفه شو مردک، اسم پروا رو به اون دهنِ کثیفت نیار! دستانِ مُشت شده‌اش را در صورتِ برهان می‌زند. همان لحظه اسی می‌رسد و مچِ دستانِ پرهان را می‌گیرد و می‌گوید: -کاکویی آروم باش! آروم باش خودم درستش می‌کنم! بذار بریم خونه این‌جا جاش نیست! #خمار_عشق #زری #انجمن_تک_رمان
  5. NADIYA

    داستان کوتاه خمار عشق | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...ل*ب می‌زند: - اما اون که به تو علاقه‌ای نداره، الان هم که چشم‌هاش رو از دست داده. حتی برهان هم به اون پشت کرده و دیگه حتی یه دقیقه هم بهش گوشه چشمی نشون نمیده‌. اون‌‌وقت تو به‌خاطر اون شب و روزت رو یکی کردی؟ حتی یه لقمه غذا و یه قطره آب نخوردی؟ حماقت بزرگیه پرهان! #خمار_عشق #زری #انجمن_تک_رمان
  6. NADIYA

    داستان کوتاه خمار عشق | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...بگریستد یا برای اتفاق شومی که افتاده است زار بزند. چمدان را رها می‌کند و صدای هق‌هق‌اش سکوت حزن آلود بیمارستان را می‌شکند. دستان لرزانش را باز می‌کند و زبان‌اش را بر روی لبان بزرگ و قلوه‌ای مانندش می‌کشد و با صدایی که همراه با اشک و بغض است ل*ب می‌زند: - مامان جونم! #خمار_عشق #زری #انجمن_تک_رمان
  7. NADIYA

    داستان کوتاه خمار عشق | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...فکر می‌کند که باید چشمان خود را به پروا اهدا کند زیرا می‌داند پروا که به هوش بیاید و بداند که بینایی خود را از دست داده است حتماً بیش از حد غصه خواهد خورد. در همین حین پرستار در را باز می‌کند و در حینی که چیزی بر روی برگه می‌نویسد ل*ب می‌زند: - خب آقای پایکاری بهتری؟ #خمار_عشق #زری #انجمن_تک_رمان
  8. NADIYA

    داستان کوتاه خمار عشق | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...ولوم صدایش را پایین‌تر می‌آورد و به آرامی جوری که فقط مادیارخانوم بشنود ادامه می‌دهد: - پرهان اصلاً حالش خوب نیست، با گریه کردن و داد و بی‌داد کردن اون هم تو بیمارستان و جای عمومی مشکل ما حل نمی‌شه، ما باید همه‌مون فکر چاره‌ای بکنیم تا از این فلاکت نجات پیدا کنیم خب؟ #خمار_عشق #زری...
  9. NADIYA

    درحال تایپ نبرد کریستین بایتگ‌ها|اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...) و شرق ویکتوریا ( Victoria ) است. بزرگ‌ترین رشته کوه این کشور است‌؛ بخشی از آن، کوه‌های برفی نامیده می‌شود که شامل تنها کوه‌های استرالیاست که بیش از دو هزار متر ارتفاع دارند و کوزیسکو ( Kosciusko ) در این رشته کوه با 2.228 متر ، بلند‌ترین قله استرالیاست. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری...
  10. NADIYA

    درحال تایپ نبرد کریستین بایتگ‌ها|اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...دوک، ماهی‌ها را بر روی یکی از ظروف‌ها گذاشت و گفت: - خب فردا من و تو و دوناتا می‌ریم، خوبه؟ بریتانی، از فرط هیجان و خوش‌حالی از جای برخاست و دستانش را بر هم کوبید و گفت: - این عالیه! - پس بیا تا گوشت ماهی تازه و گرمه بخور. قول میدم فردا به کوهستان بریم. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری #انجمن_تک_رمان
بالا