Usage for hash tag: زری

ساعت تک رمان

  1. NADIYA

    درحال تایپ رمان مأموریت یک جانبه اثر زری نویسنده انجمن تک رمان

    عنوان: مأموریت یک جانبه نام نویسنده: زری ژانر: جنایی، پلیسی، عاشقانه ناظر: .Sarina. خلاصه: با وجود تلاش‌هایشان جنگ دولت کنیا تمام نشد. پس از مدت طولانی‌ای جنایت‌های پنهان رو می‌شود و نقاب‌ها کنار می‌رود. تصویری از بی‌رحم‌ترین و خطرناک‌ترین باند‌ها همانند فیلم جلوی چشمان مردمان کنیا گذر می‌کند و...
  2. NADIYA

    درحال تایپ نبرد کریستین بایتگ‌ها|اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...شتر مرغ و تمساح هستن. آلبرت یک تای ابروان شلاقی‌اش بالا پرید. - گوشت کانگورو چه طعمی داره؟ - ظاهراً طرفداران گوشت کانگورو گفتن که گوشتش کم‌چربه و چون این حیوون‌ها متان کم‌تری نسبت به حیوون‌های دیگه که پرورشی تولید می‌کنن هستن؛ از نظر محیط‌زیستی مساعدن. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری #انجمن_تک_رمان
  3. NADIYA

    درحال تایپ نبرد کریستین بایتگ‌ها|اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...گشنمونه، شنیدم توی صید ماهی خیلی حرفه‌ای هستی، میشه ما رو هم دعوت کنی که اون ماهی‌های خوش‌مزه رو بخوریم؟ نگاه دوک به طرف دو الی سه عدد از ماهی‌ای که در ظرف قرار داشت، چرخ خورد‌ سپس گفت: - البته! ما قبل از این‌که شما بیاین ماهی خوردیم. مابقی برای شما باشه. #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری...
  4. NADIYA

    داستان کوتاه تسخیر دراکولا | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...مقصد می‌رسیم. مسیر به قدری ناهموار و خ*را*ب بود که ماشین به سمت راست و چپ کشیده میشد. ایویلن کمربند ایمنی‌اش را بست‌. - وایولت سرعتت رو کمتر کن. به گفته‌ی ایویلن سرعتش را کمتر کرد و کمربند ایمنی‌اش را بست و ل*ب زد: - ظاهراً تا یه دقیقه‌ی دیگه به مقصدمون نزدیک می‌شیم. #تسخیر_دراکولا #زری...
  5. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...مشت شده‌اش را از هم باز کرد و پدربزرگش را در آ*غ*و*ش کشید و چند ضربه‌ی آرام به شانه‌اش زد. - غم هردومون یکیه. انشالله که باقی عمر من بقای عمر شما باشه. بی‌اراده، قطره‌‌ی سرکش اشکی از چشمانش سر خورد و بدنش شروع به لرزیدن کرد. - با این حرف من رو آروم نکردی، داغون کردی. #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  6. NADIYA

    داستان کوتاه خمار عشق | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...خونواده‌ت دونستی. امروز هم پشتوانه‌ت باشه؟ که نذاره یکی مثلِ برهان براتی که حتی نمی‌تونه شلوارش رو بالا بکشه بیاد برات شاخ و شونه بکشه و قلدربازی در بیاره! چرا نمی‌ذاری دهنش رو مثل خط آسفالت صاف کنم و با ماشینم از روش رد شم؟ برای این هم دلیلی داری که قانع شم داداشی؟ #خمار_عشق #زری #انجمن_تک_رمان
  7. NADIYA

    داستان کوتاه خمار عشق | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...پرهان می‌اندازد و ل*ب می‌گشاید: - هر کی با تو مشکل داشته باشه، یعنی با من مشکل داره! میشه بدونم دلیل این‌که از بچگی با من رفاقت کردی چی بود؟ من که پونزده سال از تو بزرگترم و اون زمان تو هفت سالت هم نبود با منی که گیریم پونزده سالم هم نبود رفاقت کردی، میشه علتش رو بگی؟ #خمار_عشق #زری #انجمن_تک_رمان
  8. NADIYA

    داستان کوتاه جکسون و آقای اسمیت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...ده‌تا گل خریدم که جفتشون خوشحال بشن و یکی از اون دو نفر ناراحت نشه و با خودش بگه که چرا از من دو تا خرید و از اون پنج‌تا. کار بدی کردم؟ آقای اسمیت نگاهش به طرف ساختمان ناموزون چرخ خورد، سپس سرش را به طرف صورت جکسون برگرداند و ل*ب زد: - نه، براوو به تو پسرم. #جکسون_و_آقای_اسمیت #زری #انجمن_تک_رمان
  9. NADIYA

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...غرق از خون بود، چند گام عقب‌گرد کرد و با لکنت زبان ل*ب ورچید: - را... رابرت... چرا... چرا... می... می‌خندی؟ در حینی که به دیوار چسبیده بود و به پارچ آب چشم دوخته بود، زیر ل*ب زمزمه کرد: - جنونش تشدید پیدا کرده و ممکنه که به من هم آسیب بزنه، حالا باید چه‌کار کنم؟ #جنون_آنی #زری #انجمن_تک_رمان
  10. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...اونی که زیر خروارها خاک‌ خوابیده، پدر ما نیست؟ پس دخالت پسر کوچیکش بی‌جاست؟ استفان سرش را تکان داد و قولنج انگشتانش را شکست و در حینی که به سوی مارک گام می‌نهاد، از لای دندان‌های کلید شده‌اش غرید: - پدرتون هم که باشه، باز هم دخالت شما دو نفر توی کار یه بزرگ‌تر بی‌جاست. #حکم_گناه #زری...
بالا