...انداخت. سپس دکمهی پاور تلفنش را زد تا بیش از این صدایش روی مخش راه نرود. راننده تاکسی، آهنگ بیکلام که حس التیامبخشی را به روح و تن رابرت تزریق میکرد گذاشت. رابرت، از اینکه خود ماشین داشت اما با تاکسی به خانهی خواهرش میرفت، قهقههای مستانه سر داد. البته، زمانی که به این موضوع فکر...