...ضد گلوله آنجا را احاطه کرده بودند.
رگههای سرخ تابان چشمهای اشرافزاده را پوشاند و به نرمی گفت:
- خواهران کلارکسون رو ببر مخفیگاه جولی.
جولی با سرش اطاعت کرده و دست به کار شد.
چشمهای میشی هراسان از بین شکاف در به اتفاقات پیش رو خیره و وحشت وجود او را فرا گرفته بود!
#دامگسترانبازگشتتاریکی
...و با ل*ذت و آرامش درحال تماشای بازی بود یافت.
زمزمهکنان درحالی که با نگاه یخی سردش او را زیر نظر داشت گفت:
- مجلس کامله و جولیو کنار شهردار نشسته.
کاترین که صدای او را در آن شلوغی به وضوح میشنید با نگاه شرورانهای به اشرافزاده جواب داد:
- خوبه، نقشه رو اجرا میکنیم.
#دامگسترانبازگشتتاریکی
...اومدن؟
کلارا سرش را به معنای تایید تکان داد و گفت:
- اعضای مجلس اومدن؛ جولیو هم چنددقیقه قبل رسید.
نیشخندی مخوف بر چهره خونآشام نقش بست و با دندانهای خونآشامیای که به آرامی درحال رشد بودند حالت خشنود و خطرناکی روی چهره کاترین نقش بست و گفت:
- پس بریم برای شکار شبانه...
...بود.
با سردرگمی از جایش بلند شد و به آرامی نزدیک سابین شد. کنار او ایستاد و با نگاهی که به پایین انداخته بود گفت:
- راستش من رازدار خوبی هستم!
سابین با چشمهای اروپاییاش که غم در آنها لانه کرده بود به چشمهای زیبای نینا خیره شد و پس از کمی مکث لبخند ملیحی را به ل*ب نشاند...
...مواظب باشین.
کاترین در را باز کرد و آنها از کلاس خارج شدند؛ نینا با نگرانیای که چهرهاش را پوشانده بود به رفتن آنها خیره شد. او با بسته شدن در برگشت و به سابین که با نگاه اسرارآمیزی درحال نگاه کردن به او بود خیره شد.
سابین با کمی مکث گفت:
- یه چیزی هست که باید بهت بگم...
...پایین میآمد که جولی به او رسید و با چهرهای خشک و جدیت عمیقی گفت:
- میدونی که باید چی کار کنی؟
لیلی سرش را به معنای تأیید تکان داد و جولی گفت:
- خوبه.
جولی با حالت قبلیاش پرسید.
- میدونی قراره چی کار کنن؟
لیلی لبخندزنان جواب داد:
- از نقشه احمقانهاشون خبر دارم!
#دامگسترانبازگشتتاریکی
...از این پیدا نمیکنیم.
کلارا مشکوکانه گفت:
- منظورت چیه؟
سابین با آرامشی که همیشه در حالت چهره و درونیاش داشت ادامه داد:
- امشب اینجا پر میشه از آدمهای زیاد که سر و صدای زیادی تولید میکنه؛ در ضمن اعضای انجمن هم هستن و بیشک جولیو هم میاد؛ بهترین فرصت برای اتمام کاره.
#دامگسترانبازگشتتاریکی
...آشکاری سعی بر پنهان ساختن خندههای بلندشان را داشتند که لیام هراسان به چهره شرورانه مربی که مضحکانه به او نگاه میکرد خیره گشت.
آدرین به لیام که ناامیدانه با شانههای افتادهاش همراه با آیزاک و مربی درحال رفتن به حیاط بودند با خندهای که سعی داشت آن را مهار کند خیره شد.
#دامگسترانبازگشتتاریکی
...باشد به چشمان گشاد شده لیام خیره شد و گفت:
- مطمئن باش اگه این مسابقه رو نبریم؛ مربی حسابی از خجالتمون در میاد.
لیام با خنده بلندی گفت:
- حاضرم توسط یه خرس گنده گریزلی تو جنگل فراری داده بشم ولی دست اون اَندرسون احمق نیوفتم. مردک مثل خر میمونه؛ مدام جفتک میندازه.
#دامگسترانبازگشتتاریکی
...با بیتفاوتی رو به بقیه کرد و گفت:
- ما باید از دست جولیو خلاص بشیم؛ اما اول باید بفهمیم که اون خونآشامه یا نه...
او با نگرانی افزود.
- که البته امیدوارم که خونآشام باشه.
سابین با خونسردی رو به کلارا گفت:
- کشتن اون کاملا آسونه چون تعداد ما بیشتر و قوی تر از اون هستیم...