...تو یه چشم به هم زدن ازم دور شد.
سابین با مهربانی به او خیره شد و دستش را روی دست سرد کلارا که روی نردههای آهنی بالکن بود گذاشت. خونآشام با احساس گرمای دست شکارچی نگاهش را سمت او سوق داده و به چشمان طلایی مهربان او خیره شد.
سابین به گرمی نجوا کرد:
- همهچیز درست میشه.
#دامگسترانبازگشتتاریکی