ساعت تک رمان

  1. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...کجا معلوم من هم شیفتە‌ی تو نشده بودم؟ جولیو بلند شد و به کاترین نزدیک شد و چشم در چشم او گفت: - من هرگز افسونت نکردم کاترین چون واقعا عاشقت بودم و می‌خواستم تو هم واقعا عاشقم باشی؛ حتی راضی به این بودم که تبدیلت کنم. تو حتی نمی‌دونی در مقابل چی و چه کسی از تو محافظت کردم...
  2. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...را به چشم‌های هراسان کاترین دوخت و گفت: - چیزی که می‌خوام تو دستمه! با حرف او کاترین فورا فهمید که در دام افتاده است و با قدرت سعی بر آزادی‌اش داشت که اشراف‌زاده فورا گر*دن او را با صدای مهیبی شکست. کاترین بی‌هوش روی زمین افتاد و جولیو نیشخندزنان به جسم بی‌حرکت او خیره شد...
  3. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...او شده بود گفت: - کلارا امروز نیومده. لیلی فورا سرش را سمت او برگرداند و گفت: - چرا؟ او فورا با چند حرکت تمسخرآمیزی اصلاح کرد: - به من چه؟ حتما می‌گی چون نمی‌خواد به تو آسیبی برسه نیومده مدرسه. نینا شکلکی درآورد و گفت: - خب، نه در واقع، عجیبه که حتی به منم زنگ نزده. #دامگستران‌بازگشت‌تاریکی
  4. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...تنها نذاره کافیه، در ضمن، فکر می‌کنم این دفعه حرف‌های خوبی ازش بشنوم؛ از چشم‌هاش این رو خوندم. لیام به راهش با او ادامه داد و با بی‌خیالی گفت: - اگه چشماش دو رو نباشن؛ بی‌خیال رفیق، اون نشه یکی دیگه، دختر تو دنیا زیاده. آدرین لبخندزنان به او خیره شد و گفت: - برای تو آره! #دامگستران‌بازگشت‌تاریکی
  5. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...هراسی وصف ناپذیر تمام وجودم را فرا گرفت؛ نفسم دیگر راه خروج را نمی‌توانست بیابد؛ نه این یک خواب است یک کابوس وحشتناک و غیرواقعی. باید خودم را بیدار کنم؛ خواهش می‌کنم یه نفر من را بیدار کند. مت، مونیکا، کاترین، کاترین، کاترین... - کلارا، بیدار شو، بیدار شو، لطفا، کلارا...
  6. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...و حیرت‌زده خون‌آشام خیره ماند و پس از مدتی با قدم‌های ریتمیک به راه افتاد و از کنار سابین که با نگاهی عجیب به او خیره شده بود عبور کرد. پس از لحظه‌ای که هر دو در حیرت به سر می‌بردند؛ سابین و کاترین برگشتند تا به مرد نگاهی کنند؛ اما او را نیافتند گویی که هرگز در آنجا نبوده...
  7. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...نیست که خودت رو تو خطر بندازی. در همین حین صدای لیلی که از دور می‌آمد همه را وحشت‌زده در جای خود ثابت نگه داشت. پس از لحظه‌ای سابین به سرعت جلو پرید تا خود را سپر بلا قرار دهد نینا نیز خود را در حالت آماده باش قرار داده بود که لیلی با تعجب و گنگی نزدیک شد و نق‌زنان نالید...
  8. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...در شب سرد پاییزی درحالی که روی لبه سنگی پیاده‌رو در کوچه خلوت و بن‌بست کنار کلارا نشسته بود با نگرانی به در آهنی انبار چشم دوخته بود. در همین حین با اضطراب و ل*ب‌های رنگ پریده‌ای گفت: - چرا بیرون نمیان؟ کلارا فورا از روی زمین بلند شد و با بی‌صبری گفت: - بهتره بریم تو. #دامگستران‌بازگشت‌تاریکی
  9. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...در زمین خیره شده بود گفت: - بهتره هر چه زودتر بریم. آنها با عجله سمت راه پله‌ها می‌رفتند که صدای جولیو متوقف‌شان کرد. - به این زودی می‌رین؟ آنها برگشتند و هراسان به جولیو که صحیح و سالم روی پاهایش ایستاده بود نگاه کردند. او نیشخندزنان گفت: - مهمونی تازه داره شروع می‌شه. #دامگستران‌بازگشت‌تاریکی
  10. TATA

    کامل شده دامگستران (بازگشت تاریکی)‌ | TATA کاربر تک رمان

    ...تحمل کند و لبخندی پیروزمندانه به ل*ب نشانده و با تحسین به خواهر چرب‌زبان عزیزش نگاه کرد. کاترین با دیدن نگاه زیبای خواهرش بر خودش چشمکی به او زد و به چهره جولیو که حال به کسلی می‌زد نگاه کرد و با بی‌حوصلگی گفت: - ما حوصلە‌ی گپ زدن با تو رو نداریم جولیو، برو سر اصل مطلب. #دامگستران‌بازگشت‌تاریکی
بالا