Usage for hash tag: زهرا_جعفریان

ساعت تک رمان

  1. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    ...رفتم، پرسیدم: - واقعاً هیچ حرفی نداری بزنی؟ مشغول شستن لیوان شد، گفت: - دارم فکر می‌کنم. پوفی کشیدم و در سکوت تماشایش کردم. کم کم فکر خودم هم به سمت مادرم رفت، یعنی خانه‌ی پدربزرگ بود؟ بالاخره شیما شیر را بست و گفت: - شاید مامانت نباشه! #ده_روز_پس_از_حادثه #زهرا_جعفریان #انجمن_رمان_نویسی_تک_رمان
  2. Zahra jafarian

    کامل شده داستانک شهر باربی ها | زهرا جعفریان کاربر تک رمان

    نام داستانک: #شهر_باربی_ها نویسنده: #زهرا_جعفریان ژانر: #اجتماعی #علمی_تخیلی ویراستار: Pegah.a خلاصه: اوضاع تغییر کرده و تمام خانه‌های شهر تبدیل به یک قصر باشکوه شده‌اند. آدم‌ها تبدیل به باربی‌هایی لاغر شده و در ثروت زیاد غرق‌اند. شخصیت اصلی داستان به هیچ‌وجه نمی‌تواند با این دنیا ارتباط...
  3. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    ...هم لبخندی به دوربین زد و بعد وارد خانه شد، در را بست. کمی منتظر ماندم تا به طبقه‌ی سوم رسید و زنگ در ورودی را زد. در را برایش باز کردم، خواستم با شوق و ذوق سلام کنم که با دیدن نگاهش به خودم ساکت شدم، پرسیدم: - چرا این‌جوری نگاهم می‌کنی؟ #ده_روز_پس_از_حادثه #زهرا_جعفریان #انجمن_رمان_نویسی_تک_رمان
  4. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    ...- خبر که نه زیاد ولی خونه‌ی بابا بزرگته‌. - زنگ زدم خونه‌ی بابابزرگ کسی برنداشت. - عصر زنگ بزن شاید خونه نیستن نمی‌دونم. لیلا بفهمه شماره‌ دادم بهت من و می‌کشه! همون زنگ بزن خونه‌ی بابابزرگ شاید اصلاً خودش گوشی رو برداره. - باشه دایی مرسی. #ده_روز_پس_از_حادثه #زهرا_جعفریان...
  5. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    ...پشت تاج چسبانده بودند و چون مشکی بود، خیلی خیلی سخت دیده میشد، نخ را گرفتم و کشیدم بالا، یک شناسنامه همراهش بالا آمد، نخی را که دور شناسنامه پیچیده شده بود از آن جدا کردم، بی توجه به گرد و خاک شناسنامه بازش کردم، شناسنامه‌ی واقعی پدرم بود! #ده_روز_پس_از_حادثه #زهرا_جعفریان...
  6. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    ...پخش میشد. برش داشتم و صدایش را قطع کردم. این دیگر چه وضعی بود؟ چشمم به کلیدی افتاد که زیر گوشی قرار گرفته بود. گوشی را درست روی کلید گذاشته بودند! برای چه می‌خواستند پیدایش کنم؟ برش داشتم و بررسی‌اش کردم، هر چه فکر کردم نفهمیدم کلید کجاست. #ده_روز_پس_از_حادثه #زهرا_جعفریان...
  7. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌کرد. سرم را تکان دادم تا از شر افکارم رها بشوم، مشغول ور رفتن با گوشی‌ام شدم، وارد طاقچه شدم تا کتابی انتخاب‌ کنم و بخوانم، ولی اصلاً نمی‌توانستم تمرکز کنم، به هرچیزی توجه می‌کردم جز نام کتاب‌ها و توضیحاتشان، فکرم خیلی درگیر بود... . #ده_روز_پس_از_حادثه #زهرا_جعفریان #انجمن_رمان_نویسی_تک_رمان
  8. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    ...- مگه این که بخوان بگن من خودم شناسنامه‌ی جعلی ساختم تا بعداً بیام بگم یکی این کارو کرده و دیگه کسی فکر نکنه خودم مظنونم و توی ماجرا دستی دارم. این‌جوری... . کارآگاه حامدی سرش را به نشانه‌ی تایید تکان داد، گفت: - نویسنده‌ی خوبی هستی... . #ده_روز_پس_از_حادثه #زهرا_جعفریان...
  9. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    ...نشدن. فقط عمو رضام اومده بود بالا سر جنازه و با پلیسا چندین بار حرف زده بود. - ولی در هر صورت بهتره با عموها یا حتی عمه‌هاتون صحبت کنین! همین‌جوری نمی‌تونید بگید که یه اکانت فیک بهتون پیام داده یا فکر کنید یه شخص خطرناکی بهتون پیامک داده! #ده_روز_پس_از_حادثه #زهرا_جعفریان...
  10. Zahra jafarian

    کامل شده رمان کوتاه ده روز پس از حادثه | Zahrajafarian کاربر انجمن تک رمان

    ...ناشناس بوده و یه عموی قلابی. روز ختم از عمو رضام پرسیدم کجا پیش پلیس باید برم، که گفت برای چی می‌خوای بری ما همه‌ی سوال‌ها رو جواب دادیم و اون روز متوجه شدم اون شخصی که بهم پیامک میده اصلاً عمو رضا نیست. در واقع هیچ کدوم از عموهام نیست. #ده_روز_پس_از_حادثه #زهرا_جعفریان #انجمن_رمان_نویسی_تک_رمان
بالا