Usage for hash tag: الهه_کریمی‌فرد

ساعت تک رمان

  1. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۳۳ کنزو گفت: - اوه! چه داستان‌هایی باهم داشتین! ولی الآن که موگلی یک الفه، اون پسر حاکمه. - آره اون یک الفه. اون کره اسب طلایی هم که ما رو این‌جا کشوند، واسه موگلیه. - اوه! چقدر این‌جا تموم اتفاقات به‌هم پیچیده‌ست. همین که ایستاده بودم، حاکم و پنلوپه و برلیان و موگلی اومدن بیرون‌. با...
  2. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۱۶ «ملودی» رو به تیرداد گفتم: - مطمئنی می‌خوای باهام بیای؟ - بهت قول دادم ملودی، خیلی سریع همه چیز رو ردیف می‌کنیم میریم. - پس پدرت چی؟ اون قبول می‌کنه باهام باشی؟ تیرداد نگاهش غم‌آلود شد و گفت: - من پسر خوبی براش بودم! هر کاری رو تا حالا گفت انجام دادم، اما برای زندگی و آینده‌م خودم...
  3. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۱۵ «تیرداد» یک ساعتی می‌شد سیروس رو برده بودن کلانتری و پشت سر اونم ملودی و هاتف از خونه رفته بودن بیرون. معلوم نبود چه اتفاقی افتاده و اون پیرمرد عرب چیا گفته که حالا تو ایران اومدن سراغ سیروس؛ امیدوارم یک جوری بشه که سیروس قِصِر در ره هرچندم مقصره که با ابویونا معامله کرده و یک طرف...
  4. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۳۲ «ابیگل» گوشه‌ی ل*بم رو کج کردم و با حالت نسبتا چندشی به میز غذای جلوم زل زدم. حاکم جوری گفت برو از غذای ما الف‌ها بخور که فکر کردم قراره غذاشون چی باشه! یک میز پر از سوپ؟ عالی‌تر از این نمی‌شه واقعا! من انتظار نو*شی*دنی و گوشت بوقلمون و بلدرچین و گوشت آهو داشتم، نه سوپ بی‌رنگ و بی‌بو. آه،...
  5. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۳۱ «سمنتا» اِدوارد بعد از خوردن صبحانه، از پشت میز بلند شد و کُتش رو تنش کرد. دیگه کم‌کم می‌خواست راه بیفته و با گروهش بره شهر وِلز برای خرید کالا، چون کار و شغلش تجارت اجناس و کالا بود. هفته‌ای سه_چهار روز تو خونه نبود. بعد از این‌ که کتش رو تنش کرد، اومد طرف من و با محبت گفت: - سمنتای...
  6. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۱۴ - با کلمات بازی نکن بنال بینم دردت از چیه؟ - من عاشق دریا بودم تو دریا رو کشتی و تبدیلش کردی به چندتا تیکه اعضای یخ زده! با این جمله‌ی هاتف اولش متعجب نگاهش کردم و بعد از این شوخی مسخره‌ای که کرد بلند زدم زیر خنده!؛ که هاتف بازم از چشماش عصبانیت و نفرت بارید! - خدا نکشدت سر صبحی روده...
  7. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۱۳ ملودی که نفسش یهو برگشت، بلند شد و شروع کرد به سرفه زدن. هاتف با چشم‌هایی به خون نشسته ملودی رو نگاه می‌کرد. سیروس با عصبانیت رو به هاتف گفت: دِ چه مرگته هاتف، چیکار می‌کردی ها؟ هاتف دوباره یورش برد سمت ملودی و گفت: - ولم کن می‌خوام این رو تیکه تیکه‌ش کنم! تا خواست گلوی ملودی رو تو...
  8. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۳۰ همین لحظه متوجه شدم پرده‌ی قرمز از اتاق شیشه‌ای براق کنار رفت و یک الف پیرمرد که مو و ریش‌های سفید طلایی داشت، با لباس سلطنتی طلایی و یک تاج خیلی پر زرق و برق و یک عصای طلایی، بیرون اومد. یک عقاب نوک طلا و پر طلا هم روی شونه‌اش بود که به گر*دن عقاب، گر*دن‌بند زیبایی آویزون بود. الف پیر...
  9. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۲۹ «ابیگل» همراه دو اِلف زیبا از درون جنگل که محل اصلی زندگی اِلف‌ها بود، حرکت می‌کردیم تا به قصر حاکم برسیم. این‌جا هیچ اِلفی زندگی معمولی نداشت. هرچیزی از این‌جا به شدت من رو تحت تاثیر قرار می‌داد. الف‌های سبز رنگ توی کلبه درختی زندگی می‌کردن. اون‌ها رنگ پوستشون مایل به سبز بود، با...
  10. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۱۲ «هاتف» شبِ بارونی بود و بارون داشت تبدیل می‌شد به طوفانی شدید، کنار پنجره‌ی اتاقم ایستاده بودم و سیگار می‌کشیدم بارون هم شلاقش رو به هرجایی که می‌رسید میزد! ابویونا دستگیر شده بود و سیروس از ترسش کل ردپاهاش رو از دم پاک کرده بود حتی بهمون گفت سیمکارت هامونم در بیاریم بشکنیم،...
بالا