Usage for hash tag: الهه_کریمی‌فرد

ساعت تک رمان

  1. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۲۱ «تیرداد» موهای تنم سیخ شده بود، به شدت متحیر شده بودم. هاتف سرطان داشت! اوه! سیروس هم که پدرش از آب در اومد؛ این یکی دیگه شوکه کننده‌ترین خبری بود که می‌تونستم بشنوم. اگه امام زمان الان جلوم ظهور کرده بود این‌قدر متعجب نمی‌شدم. مطمئنا اگه یک درخت بودم الان برگام ریخته بود. با تعجب...
  2. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۳۸ - خب این‌ که کاری نداره. تو خودت دست داری، با دستت گر*دن‌بند رو در بیار بندازش دور تا طلسمت بشکنه. - فکر می‌کنی امتحان نکردم؟ هزاران بار گر*دن‌بند رو در آوردم اما فایده‌ای نداشت. - خب چطوری اثر طلسم از بین میره؟ بگو شاید بتونم کمکت کنم. - هیچ‌کس قبول نمی‌کنه، من بیهوده...
  3. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۳۷ موگلی بعد از گفتن این حرف، نقشه و فانوس رو زمین گذاشت و رفت. با ناراحتی رفتنش رو نگاه کردم و خواستم به مسیرم ادامه بدم که متوجه شدم کنزو تو حالت ایستاده روی شونه‌ام، خوابش برده. برداشتمش و گذاشتمش توی کوله پشتیم و در کوله رو باز گذاشتم تا خدای نکرده، خفه...
  4. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۲۰ «سیروس» با حرفی که هاتف زد انگار تیزی کشید روی قرنیهٔ چشمم، سرم تیر کشید و حرفش تو ذهنم اکو شد. - سرطان دارم، سرطان دارم، سرطان دارم! سرم رو با دستام فشار دادم و ناباورانه به چشم‌های رنگی هاتف زل زدم، با تردید سوالم رو دوباره تکرار کردم: - هاتف چی گفتی؟ دوباره بگو! به ل*ب‌هاش خیره شدم...
  5. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۱۹ و بعد از این حرفش قهقهه‌ی بلندی سر داد. می‌دونستم باهوش تر از این حرفاست که پیش پلیس گاف بده که بخوان بندازنش زندان. ملودی با خوشحالی گفت: - آره والا ما یک گوشه نشستیم داریم نون و ماست‌مون رو می‌خوریم چی‌کار به ابویونا داریم خب! و بلند شروع به خندیدن کرد، سیروس مثل این‌که چیزی یادش...
  6. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۳۶ «ابیگل» هوا تاریک شده بود و من هم با استفاده از یک فانوس نفتی و نقشه‌ی توی دستم، به مسیر ادامه می‌دادم. هیچ اِلفی توی جنگل نبود این وقت شب. یکمی همه‌چیز ترسناک به چشم می‌اومد ولی باید قوی می‌موندم و قدم‌هام رو محکم برمی‌داشتم تا به هدفم برسم. خیلی خوب شد اسب بالدار من رو به این جنگل...
  7. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۳۵ همین لحظه صدای آواز دو تا بچه بلند شد: - مارمولک، مارمولک، روزت مبارک! یادته اون روزها فلفل می‌کاشتیم؟! فلفل‌هامون شیرین بود، مشتری داشتیم؟! مشتریمون کچل بود، دوسش نداشتیم... . از پشت بشکه سرک کشیدم. دیدم یک پسر بچه‌ی تقریبا هفت هشت ساله با یک پسر کوچیک‌تر از خودش، دارن با گاری‌ای که...
  8. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۱۸ «تیرداد» هوا ابری شده بود اما بارونی در کار نبود، فقط آسمون تیره و دلگیر شده بود مثل دل من، بعضی وقتا دلم خیلی می‌گرفت درست مثل امروز که یهو اون قول رو به ملودی دادم و میدونم با کاری که می‌خوام انجام بدم بابا خیلی ازم ناراحت میشه. اما منم آدمم و احساس دارم آره من عاشق ملودی شدم این...
  9. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۱۷ به دنبال این فکر، یک ساک برداشتم و شروع کردم به جمع کردن وسایل‌هام، البته وسایل های مهمم! شناسنامه‌م و مابقی مدارکام. قاب عکس‌های پدر و مادرم که به دیوار آویزون کرده بودم. حتی از بچگیِ پدر و مادرمم عکس دارم اما عکس‌های بچگی خودم رو هیچ جا ندارم! سیروسِ بی‌شرف یک روز همه شون رو عمدا...
  10. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۳۴ «الایجه» رمی شیشه‌ی نو*شی*دنی رو سر کشید که مطمئنم تلخیش تا عمق وجودش نفوذ کرد ولی باز هم معلوم بود دلش نو*شی*دنی می‌خواد، چون شیشه رو گذاشت دهانش و تا قطره آخرش رو سر کشید. شیشه رو از دستش گرفتم و گفتم: - چه خبرته پسر؟! این‌قدر می‌خوری رو دل می‌کنی خب. اون هم این مدلش رو... . - تلخی دوست...
بالا