Usage for hash tag: الهه_کریمی‌فرد

ساعت تک رمان

  1. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۳۲ یک تای ابروم رو دادم بالا و گفتم: - پس به مغزت یادآوری کن هرچیزی رو که از خروجیت میده بیرون از ورودیت بیرون نده! - باور کن همه جای حرفت رو گرفتم به جز اون ورودی خروجیه! - به مغزت فشار بیار درست می‌فهمی ورودی و خروجی آدما کجاست! کامران مکثی کرد و ادامه داد: - منطقیه! خب تو سیروس رو...
  2. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۳۱ «کامران» موضوعی که دیشب به طور اتفاقی فهمیدم، از اون موقع تا الان مثل خوره داشت ذره ذره مغزم رو می‌خورد. به جون ننه‌م قسم این اتفاق فکر کنم تا حالا واسه هیچ‌کس نیوفتاده باشه. از دیشب تا حالا که اون عکس رو تو گوشی تیرداد دیده بودم و همزمان دوتا موضوع جدید رو در موردش فهمیده بودم گیج...
  3. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۴۸ «ابیگل» بعد از شنیدن حرف‌های الف پیر، بلند شدم و با گیجی به راهم ادامه دادم. اون‌طوری که حاکم گفت، ملکه‌ی اصلی جنگل توی چاه افتاده، من فکر کردم همسر خودشه، نمی‌دونستم خواهر همسرشه! بی‌چاره یعنی مادر موگلی و پنلوپه و برلیان فوت کرده؟ اوه! اون‌ها هم مثل من مادر ندارن. اوه مادرم! خدا کنه...
  4. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۴۷ جاشوا نفس عمیقی کشید و گفت: - تموم این‌ها رو می‌دونم. بارها و بارها گفتی بعد از انتقامت میری. منظور من ر*اب*طه‌ی خودمونه سمنتا! ایستادم و به جاشوا خیره شدم و گفتم: - خب، من دوستت دارم جاشوا. می‌دونم حس تو هم اینه ولی واقعا الآن تعجب می‌کنم چطور داری این حرف رو می‌زنی. بچه‌هات گم شدن، اصلا...
  5. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۳۰ آه وقتی میگم تنهام دقیقا مثل الانمه که دیروز اون اتفاق شوم افتاد و هاتف رو کشتن، از دیروز تا حالا تو خودم دارم آوار می‌شم اما تیرداد یک‌بار پیشم نیومد حالم رو بپرسه ناسلامتی من برادرم رو از دست دادم و قلبم از درد داره تیر می‌کشه هرچندم که سعی میکنم قوی باشم گریه نکنم بازم نمیشه،...
  6. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۲۹ «ملودی» گوشیم دستم بود و عکس‌هایی که با هاتف و ساغر انداخته بودیم ورق میزدم. عکس‌هایی که توشون واقعا زندگی کرده بودم و توی دونه به دونه شون قلبم رو جا گذاشته بودم، یه جا ساغر با هاتف دعوا کرده بود و چمشاش اشکی بود و هاتف درحالی که داشت واسش شکلک‌های خنده دار در میاورد ازشون عکس گرفته...
  7. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۴۶ «خاروس» داشتم وسط جنگل قدم می‌زدم و فکر می‌کردم دوباره چه نقشه‌ای بکشم تا ابیگل به اون غار نرسه یا حداقل دیرتر برسه، تا وقتی‌که کار سمنتا تموم بشه و بیاد اون گیاه رو برداره. لعنت به موگلی که زود اون دختره رو نجاتش داد و نذاشت توی آتیش بسوزه! وگرنه حتما تا الآن از شرش خلاص شده بودیم و...
  8. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۴۵ «ابیگل» بعد از تعویض بال‌های کنزو که کاملا سوخته بود، حالا داشتیم هر دو از مسیری که برلیان گفته بود، می‌رفتیم. خاروسِ ع*و*ضی! نمی‌دونم سر چی من رو فریب داد و به اون کلبه کشوند. اگه بلایی سر کنزو میومد، هرگز نمی‌بخشیدمش. وقتی که می‌خواستم برم توی کلبه و کنزو مانعم شد، من هم با دستم کنارش...
  9. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۲۸ «عماد» جلال با دست‌های خودش خاک می‌ریخت تو قبر پسرش و با هر بار تکرار کردن این کار از ته دل ناله و فریاد می‌کرد می‌تونستم به خوبی حس کنم الان دقیقا چه حالی داره اما این مرد مثل من جوری نابود نمیشه که تمام خونواده‌م رو کشت. اون فقط با کشته شدن پسرش این‌جوری داد و بیداد می‌کرد اما من...
  10. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۲۷ ملودی با عصبانیتِ تمام رو به سیروس گفت: - درست شنیدم؟ مظلوم کش؟ این کلمه به خودت برنخورد؟ تو آدم‌های کمی رو کشتی مگه؟ بچه ها و زن‌های کمی رو کشتی مگه؟! به خودت نگاه کن سیروس تو با تجارتِ خونِ مردم بیگناه این آدمِ گر*دن کلفت شدی! تو با خوردن خون بقیه تغذیه و رشد کردی؛ خوب نگاه کن، هاتف...
بالا