Usage for hash tag: الهه_کریمی‌فرد

ساعت تک رمان

  1. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۳۸ ملودی و تیرداد فرار کرده بودن، با ققنوسی که جونم بهش وصل بود و شیشه عمرم بود. این همه سال نگرش داشتم بدون این‌که خط و خراشی روش بیوفته. اون با ارزش ترین دارییم بود حتی دلم نمی‌یومد بفروشمش! اما حالا اون دوتا ع*و*ضی ققنوس رو مثل آب خوردن برداشتن و فرار کردن. تازه فهمیدم چرا شاهرخ بیچاره...
  2. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۳۷ «سیروس» با شنیدن حرفایی که کامران می‌گفت به معنای واقعی کلمه مو به تنم سیخ می‌شد، اصلا به گوشام اعتماد نداشتم، ملودی و تیرداد آخه چطور ممکنه که... این دیگه چه سرنوشت کوفتی ایه؟! چطوری سرنوشت این دوتا بهم گره خورد و عاشق هم شدن!؟ قسم می‌خورم تا حالا چیزی شبیه به این نه تو واقعیت نه تو...
  3. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۵۴ جاشوا قطره اشکی از چشمش چکید و گفت: - درسته؛ ولی بیا باهم از نو شروع کنیم. لعنتی! ما عاشق هم هستیم. - هه! شروع کنیم؟ چطوری می‌تونی توی این موقعیت جوکی به این مسخره‌ای بگی؟ اگه خاروس توی جنگل افکار کثیفت رو نخونده بود و دیروز به من نگفته بود که الآن روح منم پیش...
  4. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۳۵ کامران گفت: - یه چیزهای خیلی مهمی هست که باید بهتون بگم! - نمی بینی حالم خوب نیست؟! برو بیرون. - کسی که خوابه هیچ سودی نمی‌کنه اونی بیشترین منفعت رو میکنه که بیداره! - اون‌که خدام بود، خدا ازم گرفتش دیگه تو چی میگی هـا؟! برو بتمرگ! و بعد خمیازه‌ای کشید و دوباره سعی کرد بخوابه! کامران...
  5. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۵۲ سریع نشستم روی زمین و مکعب یخی رو از روی زمین برداشتم که با دیدن کنزو و نوک شکسته‌اش، بلند زدم زیر گریه. کنزوی بیچاره واسه این‌که معکب یخی به زمین نخوره و نشکنه هنگام افتادنش رفته زیر مکعب تا جلوی برخورد تندش با زمین رو بگیره. کنزو رو روی دستام بلند کردم و با دیدن خون‌های صورتش و نوکش،...
  6. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۵۱ با ناباوریِ تمام در حالی‌ که دهانم اندازه‌ی غار باز شده بود، به غارِ روبه‌روم زل زده بودم. دور و اطراف غار پر شده بود از گل‌های زیبای رنگین کمونی، درخت‌هایی با برگ‌های سبزِ سوزنی و هاله‌های سبز و آبی‌ که از درون غار می‌درخشید و به دهانه‌ی غار می‌رسید. این‌قدر خوش‌حالی غیر قابل وصفی...
  7. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۳۴ خم شدم و کیسه رو پهن کردم و ساک و زباله‌های خشک رو ریختم وسطش. کامران اومد سمتم و گفت: - حیف این ساک که بندازیدش آشغالی خیلی نو و ترتمیزه زیپاش هم که سالمه، بدینش به من. تا خواست ساک رو برداره با عجله گوشه‌های کیسه رو به هم جمع کردم و گفتم: - نه این ساک به درد نمی‌خوره چرم های داخلش...
  8. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۲۳۳ «ملودی» کل وسایلام رو یک‌بار دیگه چک کردم همه چیز آماده بود. لباس به اندازه ای که نیاز داشتم برداشته بودم و هم مدارک‌هام و هم پول‌هایی که طی این سال‌ها جمع کرده بودم و حالا همش رو تبدیل به طلا و دلار کرده بودم، ل*ب تاپ و قاب عکس‌های پدر و مادرم و وسایل‌هایی که جونم بهشون وصل بود...
  9. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۵۰ شوکه شده نگاهی به پسره کردم و گفتم: - این یک شوخیه؟ راستش رو بگو. - شوخی؟ هه! فکرش هم نکن. - هرکاری بگی من می‌کنم؛ اما فکرش هم نکن بتونی بهم آسیب بزنی. - پاشو با من بجنگ! کنزو که تا این لحظه ساکت مونده بود، یهو به پسره حمله کرد و خواست نوک بزنه به چشماش که داد زدم: - کنزو کنار بمون،...
  10. الهه کریمی

    کامل شده اِلف‌ها در باد نمی‌رقصند | الهه‌ کریمی

    پارت_۴۹ هی بهم نزدیک‌تر می‌شد. قلبم هری ریخت پایین. کم مونده بود خودم رو خیس کنم. اشک‌هام از ترس بی مهابا می‌ریخت. کاش کنزو نجاتم می‌داد. مار نیشش رو باز کرد که بزنه توی صورتم؛ اما همین لحظه یک دستی محکم گر*دن مار رو پیچید و کشیدش بالا. سریع از روی زمین بلند شدم که با دیدن یک پسری که مار رو پرت...
بالا