Usage for hash tag: ققنوس_نحس

ساعت تک رمان

  1. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...کجا برده حتی اگه بشه، به بادیگاردام می‌گم بهش دست* د*رازی کنن تا به حرف بیاد! میلا از این حرف من آروم خندید. - بسه دیگه، برو بالا بینم! دستام رو جفت کردم و میلا پاش رو گذاشت کف دستم و خودش رو از دیوار حیاط کشید بالا، لعنتی سنگین بودا، ا*و*ف نفسم بند اومد. #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
  2. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...سختی قورت داد و گفت: - راستش، پدر لوکاس تو کار آدم فروختن هم هست یعنی بود! با این حرفش، ترس تو سلول به سلولِ تنم رخنه کرد. - میلا دعا کن این لوکاسی که می‌گی ساغر رو نفروخته باشه یا اگه نتونیم ساغر رو پیدا کنیم به مرگ مادرم قسم من تو رو تیکه تیکه‌ت می‌کنم. #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک_رمان
  3. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...چشمای عسلی مو‌های قهوه‌ای پو*ست سفید قد بلند دلت میاد بهم این‌جوری بگی هرکی منو ببینه دیوونم میشه مگه نه ساغر؟ من: عه وا کم کن ناز و ادات رو دیوونه خونه‌ها پر شد که! لورا با این حرف من بلند خندید و گفت: - خوب دیگه بیاین بریم که از گرسنگی صدای شکمم بلند شد. #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک_رمان
  4. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...دارم دنبالشون می‌گردم هیچ خبری ازشون نیست... چرا حرف حالیت نمی‌شه اگه پیش پلیس برم خودم و دستگیر می‌کنن، نمی‌دونم! خیلی می‌ترسم اگه خواهر و برادرش بفهمن ساغر گمشده معلوم نیست با من چیکار کنن مطمئنم از دستشون در‌امان نیستم. با شنیدنِ این حرف مغزم آتیش گرفت. #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌...
  5. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...خبر بدم چه گندی زدیم خودش اگه زودتر بفهمه پدرمون رو سر قبرمون می‌شونه! شماره‌ی سیروس رو گرفت و چند لحظه بعد گفت: - سیروس خان! ... چی؟ جدی می‌گی؟ ماشیناتون آتیش گرفتن؟ با شنیدن این جمله ناخودآگاه لبخندی نشست رو لبام، من و بابا کارمون رو خوب انجام دادیم! #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
  6. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...از دستم فرار می‌کنین؟ من بالاخره شما رو تحویل می‌دم پس نه خودتون رو خسته کنین نه منو. و افرادش با طناب بهمون نزدیک شدن! لوکاس: هیچ راهی به جز تسلیم شدن به من ندارین. رازمیک: زیاد هم مطمئن نباش. بعدِ این دست من و لورا رو گرفت و از ساختمون پریدیم پایین! #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
  7. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...نمی‌دونم شاید برگشتم شایدم نه! باید بیشتر فکر کنم بهش. لورا و رازمیک در حال صحبت بودن که متوجه شدم‌یه سایه روی دیوار افتاد چون تو خونه آتیش روشن بود سایه‌ها قشنگ مشخص می‌شدن! از سر جام بلند شدم و رفتم دمِ در که با دیدنِ لوکاس و آدماش قلبم از حرکت‌ایستاد. #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
  8. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...و روش پریده. - مراقبش هستم بلاخره سر در می‌ارم ببینم چشه. - خوبه! ما بریم دیگه کاری با من نداری خان؟ - همه چی که الان ردیفه مرزبان هام کاری بهتون ندارن من قبلاً دهنشون رو بستم؛ پلیس‌های بین راهی هم که خیالت از بابتشون راحت. - باشه، پس خدافظ. - می‌بینم‌تون. #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک_رمان
  9. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...تا وقتی که جای پول‌هارو نگی. آقاهه که دید چاره‌ای نداره گفت: - خیلی خب چندتا بسته گذاشتم تو کمد لباسم توی جعبه‌، کلید جعبه هم تو جاکفشیه! این رو که گفت سه تایی دویدیم سمت اتاق خواب‌شون. آقاهه فریاد زد: - حالا زود بیاین دستای این زنو باز کنید، بره خونشون. #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک_رمان
  10. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...لورا هم آهسته پشت سرم اومد. همین‌که از اتاق پام رو گذاشتم بیرون دیدم‌یه آقاهه با شلوارک و‌یه زن هم با ربدوشامبر، چوب به دست داشتن آروم به اتاقی نزدیک می‌شدن که رازمیک رفته بود داخلش، تا این رو دیدم سریع رفتم تو اتاق و جلو دهن لورا رو گرفتم که جیغ نزنه. #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
بالا