Usage for hash tag: زینب_گرگین

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...ب*وس*یدن سرش اهسته زمزمه می کنم : - دورت بگردم مراقب خودت باش، خداحافظ. و بعد در مقابل چشم هایشان به طرف خروجی سالن می روم و رو به مسیح خشک شده، دستی به شانه اش می زنم و با کنج بالا رفته لَب هایم سالن را ترک می کنم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان هیچی به هیچ جای این بشر معلوم الحال...
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...ی کجی جا گرفته و فقط با نیم نگاهی هزاران تهدید را از چشم هایش می خوانم. دستش را عقب می کشد و من، در حالی که جای نیشگونش را مالش می دهم؛ سر به زیر می اندازم. روانی دستم را سوراخ کرد... #ادامه_دارد #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان دلم می خواد دهنش رو سرویس کنم 😂یاس رو ندم به این پسره کوروش؟
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...بدانم چه در سَر دارد، از جا بلند می شود و به طرف مجلس اقایون می رود. دلم شور می افتد، این پیرزن ها، همه کار را روی حساب قدیم خودشان می کنند. حامی، ماری نیست که دم به تله انها بدهد. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان ابالفضل علمدار، معلوم نیست این پیرزن چی تو سرشه... خدایا عاقب مارو...
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...- اخه تو با حرف زدن نمی فهمی. اصلا کنایه حرفش را نمی گیرم. خیره شدم به ان یه تار مو و بوی عطر دارک جذابش. چشم می بندم و عمیق عطرش را به ریه می فرستم... اخ، مارک عطرش چیست؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان امان از دست این دوتا 😂مدرسه هم شروع شد، یکی بره پیش دبستانی این دوتا رو ثبت نام...
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...از مهلکه گریخته... اهسته و بی حوصله سرم را بالا می کشم. چشم هایش مانند یک کاسه ی خون است! - اون یه طعمه بود و من یه شکار چی! خبری از ر*اب*طه نبود حامی... پوزخند می زند و کلافه به موهایش چنگ می اندازد. اهسته از کنارش می گذرم و مسیر اتاقم را در پیش می گیرم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...حق نداری بهش دست بزنی. نگران نیست عملیاتش منحل شود؟ او اینجاست! چگونه ممکن است؟ عصبی نگاهم می کند و پر از خشم مقابلم زانو می زند تا گره ها را باز کند. جرعت حرف زدن ندارم و فقط، در سکوت وحشت ناکی به رگ های بر امده دستش خیره ام. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان جونم، حاجی رو تَن دلبر...
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...که یکی شان به خونم تشنه است و ان دوی دیگر به قدری خریدارانه تن و بدنم را وارسی می کنند که من از همین حالا مشغول فاتحه خواندنم. یا حضرت صبر! #ادامه_دارد #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان بچه ها با یاس خداحافظی کنید😂😂😂 Saba.N خیالت راحت صبا، سرشو می کنم زیر اب حامی رو می فرستم برای خودت 😂💔
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...به طرف خروجی حرکت می کنم و سر به زیر دست در جیب می برم. راستش خودم هم حال و حوصله نداشتم. با تمام شدن سنگ های مرمری کف سالن سرم را بلند می کنم که با دیدن فردی که مقابلم است روح از تنم می رود. خنده بر لَبش می ماسد و او هم شوکه نگاهم می کند. بنگ! درد سر... #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  9. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...گونه ایست که انگار پیر این میدان است. پسرک قدر دان به اسکناس ها نگاه می کند و با سبز شدن چراغ عقب می رود. ماشین اهسته حرکت می کند اما من هنوز هم قفل نیم رخ او و تار موی طلایی در پیشانی اش ام...حرفم را به کل یادم می رود. اخ، اخرش من نا بلد پیش او تلف می شوم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...بر می گیرد و کلافه روی زمین می نشینم : - بخدا اذیت نمی کنم. حامی سرش را به سمت اسمان می کشد. کمی فکر می کند، انگار دارد بالا و پایین کار را می سنجد: - باشه برو اماده شو... ناخواسته به هوا می پرم و جیغ می کشم : - عالیه. معلوم نیست دوباره چه نقشه ای داره. 😂🗿 #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
بالا