• مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال میگل سانچز کلیک کنید

Usage for hash tag: زینب_گرگین

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...می اندازم و چشم می بندم. یک حس مزخرف کثیف، از دلم می گذرد. یک حس مانند اینکه " اخر این کار چیست؟" - حامی؟ دست های مردانه اش، نوازش وار روی سرم می نشیند: - جان حامی... بزاقم را به سختی فرو می دهم و سرم را به گ*ردنش می کشم: - نگران این حسم، نگران این ر*اب*طه ام! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...غیر اون زری که زدی تو محله ی ما چیکار میکردی؟ دیاکو، با لبخندی، دست خشک شده در هوایش را به جیب می فرستد : - کی به محله ی مذهبی شما شک می کرد؟ برای حکمرانی کردن بهترین موقعیت رو داشت. ک*ثافت پست را ببین! حرصی دستم را مشت می کنم و اب دَهانم را مقابلش تُف می کنم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...خورند؟ همان که محله ی مذهبی ما کل جانشان را می کنند تا دخترشان را به او بیندازند؟ همان که پدر و مادرش در تصادف مُرده و در خانه ی کوچک ته کوچه ما زندگی می کند؟ همان که هنگام رفتن به مَسجد، با سَر زیر و پر از شرم به مَن سلام می کرد؟ نه... نه... این ممکن نیست. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...زنم. صدای نگران و مضطرب حامی، که به سمتم می اید و سریع مرا در اغوش می کشد در گوشم می نشیند: - هیش... یاس، اروم باش. چادر را از روی سَرم پایین می کشم و مبهوت به جسم بی جان ان طرف پنجره نگاه می کنم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان ماهم یه مشت عقاب نشستیم به لاو دادن این دوتا نگاه...
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...می کند: - تر نزن به اعصاب من، فکر کن ببین واسه این یارو قر و فر نیومدی؟ اشاره اش به داستان اصلان است. اما برای من که مهم نیست، هر چه می خواهد زر زر کند. رو به یزدان می کنم و جدی شمرده شمرده کلمات را ادا می کنم: - من اصلا از وجود همچین شخصیتی با خبر نبودم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...که حین خطا کردن دیده شده خود را مشغول ان لقمه ی زهر ماری که حامی گرفته بود می کنم. - حامی باید اینو ببینی... حامی، بیخیال تر و مسلط تر از من است. انگار با یزدان زیادی راحت است. اهسته از روی صندلی بلند می شود و به طرف یزدان می رود. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان جونم به این بشر :))
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...و خمار و خش دار به گوشم می رسد: - داره چه اتفاقی می افته حامی؟ صدای او، مانند اخرین لالایی که در گوش نوزاد می خوانند، در سَرم می پیچد : - بهش فکر نکن، هر اتفاقی هم بیوفته من مراقبتم، شبت بخیر... او می گوید شب بخیر و شب من تا صبح به خیر می شود... #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان 🥺هعب،...
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...نشیند. در خود جمع می شوم و با یک دنیا حال بَد از دَر اتاق فاصله می گیرم... نمی خواهم بیشتر از این تصوراتم خَراب شود. او... او که نمی تواند تمام ان زمزمه های پر از احساس شب گذشته را بازی کرده باشد! فقط دارد یزدان را گول میزند. اره... اره یزدان را گول می زند. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  9. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...خس خس ها و تقلا هایش را برای ذره ای اکسیژن می کشد؛ او از راه می‌رسد ... شاهزاده سوار بر خَرم را می گویم! چشم هایم بی جان روی هم می افتد. یک چیزی، ان ته دِلم باور داشت، که او اینکار را با من نمی کند. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان در واقع، از اون موقع تا الان داشتید انچه گذشت می...
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...تمام حس بَدی که از رفتار زشت ان پسر در جانم نشسته بود؛ پر کشید. او جادو گر بود؟ شوکه در چشم های ارامش خیره ام. - اگه اروم شدی سوار شو، من خودم می فهمم پسره رو چیکار کنم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان یک عدد خل مشنگ به فروش می رسد. فقط بخاطر تو این پست رو گذاشتم، درخواستی تو بود Saba.N
بالا