Usage for hash tag: انجمن

ساعت تک رمان

  1. پرتوِماه

    داستان کوتاه داستانِ ته مانده‌های بوی بابونه | پرتوِماه کاربر انجمن تک رمان

    ...نگاهی به سیاوش انداخته و صورتش را درهم جمع کرد و گفت: - اوه انگار گردنت خراش برداشته. الان میرم یه دستمال تمیز میارم بزاری روش. و درحالی که به سمت آشپزخانه می‌رفت ادامه داد: - درضمن شوخی زشتی بود! بابونه واسه‌ی من فقط یک گربه نیست! اون خیلی با ارزشه. #ته مانده‌های بوی بابونه #پرتوماه #انجمن...
  2. پرتوِماه

    داستان کوتاه داستانِ ته مانده‌های بوی بابونه | پرتوِماه کاربر انجمن تک رمان

    ...و لا‌به‌لای کارتن‌های پخش‌و‌پلا گم شدند. برگ‌های خیس خورده در خون بابونه‌ها و ناله‌های گربه میان سکوت خانه می‌پیچید. صفحات باز کتاب در دستان مرد به سختی ورق خوردند. دیگر از لمس نوازش‌وار انگشتان لطیف زن و صدای گربه‌ی حنایی اثری نبود. ناظر: sAm.sE #ته مانده‌های بوی بابونه #پرتوِماه #انجمن...
  3. gilas

    درحال تایپ لعن |ساناز محمدی کاربر انجمن تک رمان

    ...و گران قیمتی برتن داشت همراه مرلین داخل اتاق شدند. اخم هایش را از تعجب درهم کرد و با دقت به آنها خیره شد. چه خبر بود؟ #لعن #ساناز_محمدی #انجمن_تک_رمان پس مشخص شد مدتی است که آرامش در دهکده گرفته شده است و مرده های متحرک همانطوری که از اسمشان معلوم بود آدمای مرده ای بودند که میتوانستند...
  4. gilas

    درحال تایپ لعن |ساناز محمدی کاربر انجمن تک رمان

    ...از آن نبود. همان دختری که پا به تمام قانون قبیله‌اش گذاشته بود، و خودش را پسر جا زده بود، تا بتواند در این قبیله، تعلیم ببیند! چه شده بود؟ چه بلایی به سرش آمده بود؟ - دیگه نمی‌شناسمت یل، چه بلایی به سرت اوردی؟چی‌شدی؟ این سه سال چی‌ کار کردی، چرا عوض شدی؟ #لعن #نویسنده ساناز محمدی #انجمن تک رمان
  5. gilas

    درحال تایپ لعن |ساناز محمدی کاربر انجمن تک رمان

    ...بگیرد. بعد … بعد، افتادنش از لبه‌ی پرتگاه و گریه‌های آن مرد… . دیگر چیزی به یادش نمی‌آمد، یعنی چقدر خوابیده بود؟ اصلاً کی تصمیم گرفته بود تناسخ پیدا کند؟ وقتی مرلین دید هیچ واکنشی نسبت به حرف‌هایش نشان نمی‌دهد، ضربه‌ی دیگری به تخته‌ی س*ی*نه‌اش زد. #لعن #نام نویسنده ساناز محمدی #انجمن تک رمان
  6. gilas

    درحال تایپ لعن |ساناز محمدی کاربر انجمن تک رمان

    ...- پس حقیقت داشت؟ بعد دستش را محکم فشرد و چشمانش را با درد بست. کنار دستی‌اش نزدیک گوشش زمزمه‌وار گفت: - یادت نره خودت اول از همه برای کشته شدنش بسیج شده بودی! جوابی نداد و گذاشت تمام احساساتش هم‌چون خاکستر سیاه در گوشه‌ی خاک خورده‌ی قلبش بماند! #لعن #نام نویسنده ساناز محمدی #انجمن تک رمان
  7. mohadese yalabadi

    دلنوشته دلنوشته خواب یا رویا؟ | اثر محدثه یل‌آبادی

    ...نویسنده: محدثه یل‌آبادی ژانر: عاشقانه_ تخیلی مقدمه: نمیدانم... از کجا، ولی یادم است وسط سر و کله زدن با بزرگ‌ترین مشکل زندگی‌ام بودم. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد؟ ولی خودم را وسط دنیایی پیدا کردم که فقط می‌توانستم توی رویا‌هایم ببینمش. #دلنوشته[/HASH_خواب_یا_رویا؟ #محدثه[/HASH_یل‌آبادی...
  8. NADIYA

    در حال ویرایش رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...او چه می‌کرد؟ دستانش را به طرفِ دهانم می‌برد اما با اکراه و حس تنفر سرم را برمی‌گردانم و چند سانتی از دستانش دور می‌شوم اما او با خون‌سردی و آرامی لبخند می‌زند و می‌گوید: - کایلی، می‌خوام دستمال رو از رویِ لبت بردارم چرا سرت رو برمی‌گردونی؟ هنوز هم از من متنفری تو؟ #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  9. آفتــابــ گــردوݩ

    دلنوشته دلنوشته خواهرانه‌ها| مهدیس امیرخانی کاربر انجمن تک رمان

    شب‌های محزونم رنگ سرور گرفته‌اند و از حسرت‌هایم چیزی جز خاطره باقی نمانده است! زیرا رایحه جانتان، تنفس من است! #مهدیس_امیرخانی #خوهرانه‌ها #انجمن تک رمان
  10. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    ...عمه‌م می‌خوره بابا! چرا همه می‌دونن من چمه ولی خودم نمی‌دونم؟ امشب بگو، همین الان! آندریاس روی پایش می‌چرخد و قصد رفتن می‌کند. - مفصله دختر؛ گفتم فردا میگم و جز من و عموت هم... . که حرفش با سروصدای یک مرد که نگهبانان سعی در بیرون کردن آن می‌کنند، ماسیده می‌شود. #ققنوس_آتش #Mona❦ #انجمن_تک_رمان
بالا