• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه‌ مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید

کامل شده دختری ازجنس غم | مهدیه مومنی کاربر تک رمان

  • نویسنده موضوع .Mahdieh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 42
  • بازدیدها 3K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

نظرتون راجع به دلنوشته ها؟!


  • مجموع رای دهندگان
    15

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دختر.png

rosgol.ir (69).gif

مجموعه دلنوشته‌های: دختری ازجنس غم
نویسنده: مهدیه مومنی، کاربر تک رمان
ویراستار: گلبرگ
﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏

همه‌ی هستی من آیه تاریكی‌ست
كه تو را در خود تكرار كنان،
به سحرگاه شكفتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد.

- فروغ فرخزاد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی یک:
من مانده‌ام میان سیل عظیمی از مردمان این شهر درندشت.
درمیان ازدحام این‌همه آدم، دلدار من کیست؟
کیست تا اندکی مرا آرام کند؟
کیست تا بفهماند به این آدم‌ها که من تنها نیستم و تکیه‌گاهی محکم دارم؟
کسی نیست؟
ندایی درون قلبم فریاد می‌کشد؛ گوش‌های دلم را تیز می‌کنم تا این ندای درونی را بفهمم.
کلمه‌ای گنگ درون ذهنم نقش می‌بندد.
بازهم تلاش می‌کنم و ناگهان تمام ذهنم پر می‌شود از یک کلمه‌ی سه حرفی؛
«خدا»
به راستی چه کسی بهتر از او؟
دلداری به این زیبایی، توانایی و مهربانی!
الحق که هیچ‌کس نمی‌تواند برایم مثل خدا باشد.
آری!
من دلدارم را پیدا کرده‌ام، او که همیشه با من است و می‌توانم اعتماد کنم که روزی پشتم را خالی نمی‌کند.
ترس از دست دادنش را ندارم و همیشه از رگ گر*دن به‌من نزدیک‌تر است.
دلدار من کیست؟
«خدایم است»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی دو:
هوای بارانی دلم را کسی درک نمی‌کند؛
جز تو!
تویی که بودنت مرهم تمام زخم‌های قلبم هست
و اگر می‌دانستی که چقدر برای حال دلم باارزشی؛
خودت از نبودنت شرمنده می‌شدی.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی سه:
در این دنیا چقدر تو را کم دارم.
نبودنت را توی شب‌هایم بیشتر حس می‌کنم.
آرام جانم، دلتنگی در روزها هم هست؛ اما شب‌ها به اوج می‌رسد و من هزار دفعه از خدا تو را آرزو می‌کنم.

دلنوشته‌ی چهار:
دلبرم!
در نبودنت جان سپردم؛
بیا و با بودنت، جان تازه بِدَم به وجودم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی پنج:
تا نفس درون گلویم در تردد است، دوستت دارم!
تا خون سرخ درون رگ‌هایم جاری‌ست، دوستت دارم!
عشق من، تو برای من همیشگی هستی؛
پس بدان که نباشی نیستم!
من برای تو از جانم هم می‌گذرم؛
بمان تا با بودنت من نیز باشم!
ماه شب‌هایم تو هستی؛ فکرش را بکن،
نباشی دنیایم سیاه است.
تو ماه منی و من در حد پرستش، دوستت دارم!
همه کسم!
زندگی من خلاصه می‌شود در صدای ضربان قلب تو!
همیشه در قلبم پایدار و تنها می‌مانی!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی شش:
نگاهش را به قبر می‌دوزد.
باخود می‌اندیشد، چقدر برای رفتنش زود بود؛ کسی که هنوز چند ماه بیشتر نبود که همدم تنهایی‌هایش شده بود.
باخود می‌اندیشد، این شوق شهادت چه بود که آن‌گونه همسرش را از خود بی‌خود کرده بود و در آخر نیز پیروز شد و درگرداب خود غرقش کرد.
هرچه با خود کلنجار می‌رود بازهم نمی‌تواند بی‌خیالی طی کند و صبور باشد؛ چون دلش بی‌طاقت‌تر از این حرف‌هاست و عجیب هوای معشوقه‌اش را دارد.
قطرات اشک، بغض گلویش را می‌ترکاند و روی گونه‌هایش جاری می‌شود. چقدر همسرش در حسرت پرواز به‌سوی معبود حقیقی دست‌وپا زد و در آخر نیز موفق شد؛ ولی حیف که نمی‌دانست بعد از رفتنش یکی دیگر را تنها می‌گذارد و بی‌کسش می‌کند.
افسوس که حالا دیگر برای هر گلایه‌ای دیر شده بود و کسی که رفته بود هرگز برنمی‌گشت، هرگز!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی هفت:
گاهی وقت‌ها که دلت گرفته است و هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌تواند آرامت کند، احساس می‌کنی در دنیا تنهاترینی؛ آن‌قدر تنها که انگار جز تو آدم دیگه‌ای روی این کره‌ی خاکی زندگی نمی‌کند!
روزهایت تکراری شده اند، احساس می‌کنی هیچ انگیزه‌ای برای ادامه زندگی ات نداری، دلت می‌خواهد توی این دنیا نباشی، حتی اگر شده با خودکشی خودت را از بند این زندان آزاد کنی؛ اما تا می آیی به سمت شیشه‌ی پر از قرص توی کمد بروی، تلنگری نزدیک به خودت احساس می‌کنی! اصلاً شاید این تلنگر جایی در قلبت باشد و تو تا حالا متوجه‌اش نبوده ای، یا شاید هم یک چیزی حتی از آن هم نزدیک‌تر؛ مثلا رگ گر*دن.
جلوی آینه می‌ایستی، نگاهت را به آدم مقابلت که دقیقاً همزاد تو هست و هم‌شکل تو، می‌دوزی و ناخودآگاه زمزمه‌ای درون مغزت می‌پیچد!
تو چشمانت را می‌بندی و دستت را روی قلبت می‌ گذاری، سپس بلند آن زمزمه را به زبان می آوری:
«الا بذکرالله تطمئن القلوب»
و بعد آرامش مطلق...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی هشت:
نگاهم را به دستانم می‌دوزم. راستش را بخواهی خسته شدم از این دنیای بی‌مصرف که تا یک‌روز خوشحالی و خوشبخت، باید منتظر یه اتفاق بد باشی که زهر کنه بهت این یک روز خوشی رو.
اصلا چرا باید زندگی کنیم؟
مثل یه سانس سینما که وارد میشی و باز میری بیرون؛ آخرش که قرار بود بمیریم و برگردیم به خدا، پس برای چی یه مدت بیایم، این همه سختی و بلا و گرفتاری رو ببینیم و بریم؟
برای چی باید بازی می‌کردیم فیلمی رو که هیچ تمایلی به اجراش نداشتیم؟
پوفی کشیدم؛ زندگی یه تراژدی غمناکه که ارزش یه لحظه تحمل هم نداره چه برسه به یک عمر.
ای کاش اختیارم دست خودم بود که از بدو تولدم اصلا پا نمی‌ذاشتم تو این دنیا که بخوام بشم یه دختر غمگین با روحیه‌ی داغون و کسی که هر لحظه در انتظار مرگه.
یه جایی خوندم نوشته بود دنیا اگر مرد بود اسمش دخترونه نبود!
واقعا چی باعث شده مردها این جمله رو بگن؟ انگار خیلی مردی ازشون دیدیم که دیگه بخوایم دنیامون رو هم مردونه کنیم. مرد و زن هیچ فرقی ندارن هیچ که به نظر من سختی‌های یه زن پنج برابر یه مرده.
زن تموم عمرش باید بترسه از موجودی به نام مرد چون غـ*ـریـ*ــزه‌اش برای یک لحظه کافیه تا یک عمر نابود کنه آبروش رو.
زن باید دردهای ماهانه رو بکشه و دم نزنه.
زن باید نه‌ماه حمل کنه یه موجود ضعیف رو توی ب*دن خودش؛
بعد از اون تا دو سال از خون خودش به این موجود بده و از ب*دن خودش مایه بذاره تا اون رو بزرگ کنه.
تازه این چیزها بزرگ‌هایش بود؛ نداشتن همدرد و ترس‌های دیگه هم زیاده که نمیشه گفت!
اما با تموم این‌ها نه زن نه مرد ارزش امتحان کردن این دنیا رو نداره از نظر من.
پوزخندی زدم؛ محکومیم به زندگی دیگه.
حبس ابد!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی نه:
دلواپسی‌هایم تمامی ندارند، تا موقعی که تو، توی قلبم ریشه کرده باشی.
مدام باید بترسم و دلواپس باشم و نگران.
مبادا کسی تو را از من بگیرد!
مبادا جز منِ دیوانه دل به کسی دیگر بسپاری!
مبادا تنهایم بگذاری و به من پشت کنی!
مبادا چشمان گیرای خاصت، کسی را جز من ببیند
و...
میبینی!
من چقدر دلواپس هستم و تو چقدر بی‌خیال؛
این انصاف نیست معشوقه‌ی من!
میان خیل عظیم این نگرانی‌ها؛ تو بیا و خط قرمز بکش روی تمام تردیدها و ترس‌ها،
تو بیا و قشنگ کن زندگی ام را،
تو بیا و تمام کن دلواپسی‌ها را.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی ده:
سرنوشت قصه‌ای‌ست طولانی؛
مجموعه‌ای از خواسته و ناخواسته‌ها،
مجموعه‌ای از ملایمت‌ها و ناملایمت‌ها،
مجموعه‌ای از فراز و نشیب‌ها و غصه و شادی‌ها.
سرنوشت گاهی عجیب می‌نویسد، سرنوشت گاهی عجیب بازی می‌کند.
سرنوشت شاه شطرنجی‌ست که خود هیچ‌وقت حذف نمی‌شود و تنها مهره‌ها را به بازی‌های مختلفی دعوت می‌کند و درآخر، وقتی بازیش تمام شد، آن‌ها را مانند دستمالی بی‌مصرف به بیرون پرت می‌کند و باز سراغ مهره‌ی بعدی می‌رود.
این مهره‌ها مجبورند که بازی کنن نقشی رو که ناخواسته براشون رقم خورده. هرکسی بخواهد از خواسته‌ی سرنوشت سرباز بزند و اطاعت نکند می‌سوزد و زودتر از موعدش به بیرون پرتاب می‌شود.
سرنوشت بت زورگویی‌ست که هیچ‌کس نمی‌تواند ستایشش نکند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh
بالا