• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

کامل شده دختری ازجنس غم | مهدیه مومنی کاربر تک رمان

  • نویسنده موضوع .Mahdieh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 42
  • بازدیدها 3K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

نظرتون راجع به دلنوشته ها؟!


  • مجموع رای دهندگان
    15

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی بیست‌و‌یک:
هیچ وقت طعم چایی‌هایت را نچشیده‌ام؛
آن چایی‌های معروف که همه از آن دم می‌زنند.
این شده برای من حسرت، حسرت و کمبودی که هیچ وقت جای خالیش برایم پر نمی‌شود.
حسرت نداشتنت و حس امنیتی که می‌توانستی به من منتقل کنی؛ ولی نداشتمت.
مادربزرگ مهربانم تو را هیچ وقت ندیده‌ام؛
مادرم می‌گوید تو تازه به دنیا آمده بودی که مادربزرگت پیش خدا رفت.
من همیشه تو را و جای خالی‌ات را با اعماق وجود حس کرده‌ام.
می‌خواهم بدانی تا ابد دوستت دارم!
روحت شاد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی بیست‌و‌دو:
با خودم عهد بسته‌ام دیگر التماست را نکنم.
میخوای بمان و نمی‌خواهی برو!
نمی‌توانم که افسار به گردنت بزنم و تو را نگه دارم.
مهم این است که قلب من تو را در خودش نگه می‌دارد و تو نمی‌توانی خودت را ازش دریغ کنی.
حالا انتخاب با خودت است؛
می‌خواهی بمان، نمی‌خواهی هم برو تا شاید یکی را یافتی که مثل من دوستت بدارد.
این جمله مرا می‌خنداند؛
هرگز نمی‌توانی این آدم را پیدا کنی؛ چون کسی مثل من نمی‌تواند تو را دوست داشته باشد.
حالا این گوی و این میدان.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی بیست‌و‌سه:
کی شود با تو بمانم تا برای همیشـــه؟
کی شود محو تو باشم تا برای همیشـــه؟
کی شود سر بگذارم به روی قلبت و بشنوم
آن صدای ضربان ملایم و مهربان را؟
بمونم با تو و آرام شوم در کنارت،
در دیاری که کسی جز تو نباشد در کنارم.
دوستت دارم و می‌خواهمت با دل و جان،
ای که هستی تو در قلب و روح من تا ابد، ای مهربان!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی بیست‌و‌چهار:
آن‌قدر دلم می‌خواهد چشمانم را ببندم و وقتی که باز می‌کنم درجایی باشم بدون هیچ جنبنده‌ای.
تنها و باآرامش خیال،
بنشینم بر ل*ب جوی آبی که زلال است و گوارا،
آهنگ آرامی بگذارم و قلمم را بر دست گیرم.
صدای پرنده‌ها را در دورتادور دشت سرسبز بشنوم و صدای چه‌چه‌ بلبل‌ها مرا به خلسه ببرد.
بنویسم،
از تمام آن‌چه که درون قلبم می‌گذرد.
بنویسم،
از تمام آن‌چه که مرا تخلیه می‌کند.
بنویسم و بنویسم تا حس درونم را بتوانم توصیف کنم.
مگر خواسته‌ی زیادی‌ست،
خواستن آرامش.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی بیست‌و‌پنج:
وقتی با توام معجزه‌ای در من رخ می‌دهد به نام آرامش.
من طالب این معجزه‌ام؛
چون شدیداً آرامم می‌کند؛
چون می‌تواند با تمام قوای درونیش من و تو را به هم نزدیک و نزدیک‌تر کند.
دوستت دارم و چیزی جز این ندارم که بگم، ای بهترینم!
توتکی، خاصی و من تو را فقط برای خودم می‌خواهم. با کمال خودخواهی می‌گویم که زندگی من خلاصه شده توی عطر نفس‌های تو،
زندگی با تو جریان دارد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی بیست‌و‌شش:
گاهی وقت‌ها حس می‌کنم سکوت بهترین راه هست در مقابل حرف‌های بعضی از آدم‌ها.
چون بعضی وقت‌ها آدم‌ها چشمشان را می‌بندند و دهانشان را باز می‌کنند بدون این‌که فکرکنند این حرف‌هایی که از زبانشان شنیده می‌شود با فرد مقابل چه می‌کند. شاید درونش بلوایی ایجاد می‌کند یا حتی باعث می‌شود دلش بشکند و داغون شود؛ هرچه نباشد اون هم آدم است و انتظار خیلی برخوردها و هضمشان برایش سخت است، حالا هر چقدر هم شاید آدم بدی باشد؛ اما بالاخره لایق بد دهانی نیست.
خلاصه بگویم؛گاهی وقت‌ها حرف داغون می‌کند زندگی آدمی را.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی بیست‌و‌هفت:
پاییز!
این کلمه در وهله‌ی اول رنگ زرد را در خاطرم زنده می‌کند.
ریزش برگ‌ها و صدای خش‌خش له شدنشان زیر پای عابران.
به خیابان که می‌روم عشاقی که دست در دست هم قدم می‌زنند توجه‌ام را بیشتر جلب می کنند؛
می‌توانیم اسمش را بگذاریم فصل عشاق.
چقدرزیباست، نه؟
این فصل سراسر بوی عاشقی می‌دهد،
چه اسمی برایش بهتر از این اسم؟
لبخندی روی ل*ب‌هایم می‌نشیند که باز هم حواسم را بیشتر به این فصل و زیبایی‌هایش معطوف می‌کند
و من با خود زمزمه می‌کنم:
- فصل پاییز زیباتر از دیگر فصل‌هاست.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی بیست‌و‌هشت:
دوره‌گرد محل هر روز می‌آمد درون کوچه‌ی ما و فریادش از پشت بلندگو به گوشمان می‌رسید.
اجناسی که می‌خرید را معرفی می‌کرد تا اگر احیانا کسی دارد برایش ببرد و در ازایش پول بگیرد؛
دمپایی کهنه می‌خریم،
سبد کهنه می‌خریم،
آهن کهنه می‌خریم
و...
و من هر روز پوزخندی می‌زدم و از کنار پنجره به تلاشش برای خرید این جور اجناس خیره می‌شدم.
روز بعد از آن وقتی به کوچه‌مان آمد خودم را حاضر کردم و به پیشش رفتم.
داشت طبق روال هر روز فریاد می‌زد که صدایش کردم:
- آهای دوره‌گرد!
فریادش قطع شد و به من چشم دوخت، اشک‌هایم روی گونه‌هایم جاری شد ودستم را روی قلبم گذاشتم وگفتم:
- دوره‌گرد قلب شکسته می‌خری؟ این اشک‌ها چند؟ دل پر از خون می‌خری؟ حاضرم بگیری و سالم به من برگردانی، در ازایش من هم هر چقدر پول بخواهی به تو میدهم.
دقایقی بعد در میان اشک‌های جاری شده‌ی دوره‌گرد به داخل برگشتم.
بعد از آن روز دوره‌گرد دیگر به محله‌ی ما نیامد. انگار فهمید که این‌جا کسی هست که قلب شکسته‌اش را هیچ چیز و هیچ‌کس نمی‌تواند درست کند و به او برگرداند، دوره‌گرد فهمید قلب شکسته ارزش خریدن ندارد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : .Mahdieh

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی بیست‌و‌نه:
بغلم کن که هوا سردتر از این نشود.
بغلم کن که فاصله بیشتر از این نشود.
بغلم کن که آرامش رفته را بازگردانم.
آغوشت تمام نداشته‌های من را می‌تواند جبران کند؛ می‌شود مرا ب*غ*ل کنی؟
چه چیزی بهتر از این که توی بغلت غرق بشم و حس کنم که توی این دنیا وجود ندارم؟
پاییز آمده جان من!
می‌دانی که پاییز یعنی فصل ما،
فصل عشاق؛
پس بیا با هم در این فصل زیبا و پر از خاطره، قدم‌زنان به سمت خوشبختی برویم و در آ*غ*و*ش یک‌دیگر محو شویم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh

.Mahdieh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-30
نوشته‌ها
1,605
لایک‌ها
6,129
امتیازها
113
سن
24
محل سکونت
↕کره خاکی↕
کیف پول من
5,056
Points
122
دلنوشته‌ی سی:
دل چیست؟
عضله‌ای‌ست که می‌تواند آدمیزاد را از پا در بیاورد؛
می‌دانی چگونه؟
گاهی وقت‌ها خنجر نامرئی‌اش را به صورتی فرو می‌کند که باخودمان می‌گوییم امروز چقدر دلم گرفته است.
این جمله و این خنجر به راحتی می‌تواند کشنده باشد؛ چون وقتی با هم می‌آیند، بغضی گلوگیرمان می‌شود که اگر اشک نیاید حتما خفه‌مان می‌کند.
گاهی وقت‌ها خنجرش را به دست دیگری می‌سپارد تا درون ب*دن فرو ببرد؛
چگونه؟
آن‌گاه که عاشق می‌شوی، یعنی این عضله‌ی بسیار ترسناک را به یک شخص دیگر سپردی و نمی‌توانی حتی پس بگیری و آن زمان این خنجر نامرئی می‌شود نقطه ضعف تو در دست دیگری.
گاهی این فرد دوستت می‌شود، هم حست می‌شود و او نیز در مقابل دلش را به تو می‌دهد؛
اما گاهی نیز همه چیز برعکس می‌شود و فرد مقابل عضله را نابود می‌کند و جوری خنجر را فرو می‌کند که فریاد می‌زنی دلم شکسته، خیلی بد ضربه خوردم.
درست می‌گویی تو بد زخمی شدی، گاهی همین زخم تو را به قعر مرگ می‌کشاند و نابودی ابدی؛
پس مواظب این عضله باش!
به دست کسی نسپار، هر چند سخت؛ اما محکم نگهش دار!
وقتی دلت گرفت ببار؛
اشک سبک می‌کند آدمیزاد را،
بغضت را نگه داری خفه می‌شوی و می‌میری.
دل!
این کلمه‌ی دو حرفی گاهی سخت خطرناک می‌شود، خیلی سخت!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : .Mahdieh
بالا