بعضی پیراهنها یادم است آن وقت،ها غالباً راحتی کتانی به پا میکردم بیجوراب این چیزها مربوط به سالهای قبل از دوره شبانه روزی سایگون است. از آن به بعد همیشه کفش میپوشیدم آن روز هم همین کفش پاشنه بلند حاشیه طلایی پایم .بود فکر نمیکنم کفش دیگری در آن روز پایم بوده باشد همین کفش بود مادرم آن را از حراجی خریده بود. برای رفتن به مدرسه هم همین کفش حاشیه طلایی را به پا میکنم همین کفشی که مخصوص مجالس شبانه ،است با گل بته های ریز درخشان دلم این طور میخواهد تحمل هیچ کفش دیگری را ندارم. هنوز هم دلم هوای آن کفش را دارد آن کفش پاشنه بلند بهترین کفش زندگی من است. کفش قشنگی است تمام کفشهای قبلیم را از خاطرم محو کرده، همه آن کفشهایی که برای دویدن و بازی کردن ،بود کفشهای تخت کفشهای کتانی سفید.
چیزی که آن روز در سر و وضع این دخترک عجیب می نمود، آن کفش ،نبود، غیر عادی اما در آن روز شاپوی مردانه لبه پهنی بود که دخترک به سر داشت شاپویی از ماهوت ،نرم صورتی رنگ با نوار پهن مشکی
تناقض مسلم تصویر در وجود همین شاپو نهفته بود.
درست یادم نیست که آن کلاه چطور نصیبم شده بود. گمان نمیکنم کسی آن را به من داده بود به گمانم مادرم برایم خریده بود، بله درست است از او خواسته بودم که برایم کلاه بخرد به طور قطع از حراجیها خریده بوده این خرید را چطور میشود توضیح داد؟ هیچ زنی، هیچ دختر جوانی در آن سرزمین مستعمره نشین چنین شاپوی ماهوتی مردانه ای در آن دوره به سر نمیگذاشت حتی زنهای بومی. اگر درست به یادم مانده باشد من آن شاپوی ماهوتی را محض امتحان و برای خنده
#انجمن_تک_رمان
#عاشق
#مارگریت_دوراس
#قاسم_روبین
#حوراء_تقی_پور
چیزی که آن روز در سر و وضع این دخترک عجیب می نمود، آن کفش ،نبود، غیر عادی اما در آن روز شاپوی مردانه لبه پهنی بود که دخترک به سر داشت شاپویی از ماهوت ،نرم صورتی رنگ با نوار پهن مشکی
تناقض مسلم تصویر در وجود همین شاپو نهفته بود.
درست یادم نیست که آن کلاه چطور نصیبم شده بود. گمان نمیکنم کسی آن را به من داده بود به گمانم مادرم برایم خریده بود، بله درست است از او خواسته بودم که برایم کلاه بخرد به طور قطع از حراجیها خریده بوده این خرید را چطور میشود توضیح داد؟ هیچ زنی، هیچ دختر جوانی در آن سرزمین مستعمره نشین چنین شاپوی ماهوتی مردانه ای در آن دوره به سر نمیگذاشت حتی زنهای بومی. اگر درست به یادم مانده باشد من آن شاپوی ماهوتی را محض امتحان و برای خنده
#انجمن_تک_رمان
#عاشق
#مارگریت_دوراس
#قاسم_روبین
#حوراء_تقی_پور
کد:
بعضی پیراهنها یادم است آن وقتها غالباً راحتی کتانی به پا میکردم بی جوراب این چیزها مربوط به سالهای قبل از دوره شبانه روزی سایگون است. از آن به بعد همیشه کفش میپوشیدم آن روز هم همین کفش پاشنه بلند حاشیه طلایی پایم .بود فکر نمیکنم کفش دیگری در آن روز پایم بوده باشد همین کفش بود مادرم آن را از حراجی خریده بود. برای رفتن به مدرسه هم همین کفش حاشیه طلایی را به پا میکنم همین کفشی که مخصوص مجالس شبانه ،است با گل بته های ریز درخشان دلم این طور میخواهد تحمل هیچ کفش دیگری را ندارم. هنوز هم دلم هوای آن کفش را دارد آن کفش پاشنه بلند بهترین کفش زندگی من است. کفش قشنگی است تمام کفشهای قبلیم را از خاطرم محو کرده، همه آن کفشهایی که برای دویدن و بازی کردن ،بود کفشهای تخت کفشهای کتانی سفید.
چیزی که آن روز در سر و وضع این دخترک عجیب می نمود، آن کفش ،نبود، غیر عادی اما در آن روز شاپوی مردانه لبه پهنی بود که دخترک به سر داشت شاپویی از ماهوت ،نرم صورتی رنگ با نوار پهن مشکی
تناقض مسلم تصویر در وجود همین شاپو نهفته بود.
درست یادم نیست که آن کلاه چطور نصیبم شده بود. گمان نمیکنم کسی آن را به من داده بود به گمانم مادرم برایم خریده بود، بله درست است از او خواسته بودم که برایم کلاه بخرد به طور قطع از حراجیها خریده بوده این خرید را چطور میشود توضیح داد؟ هیچ زنی، هیچ دختر جوانی در آن سرزمین مستعمره نشین چنین شاپوی ماهوتی مردانه ای در آن دوره به سر نمیگذاشت حتی زنهای بومی. اگر درست به یادم مانده باشد من آن شاپوی ماهوتی را محض امتحان و برای خنده
#انجمن_تک_رمان
#عاشق
#مارگریت_دوراس
#قاسم_روبین
#حوراء_تقی_پور