من،
شکستم،
اشکهایم مانند قطرات باران
بر زمین خشکیده فرود آمد،
در حالی که زیبایی عشقمان،
شکوه رویاهایمان و
تراژدی مرگمان را دیدم.
در این زندگی زودگذر،
عشق ما ستارهای درخشان بود،
چراغی درخشان در تاریکی،
که ما را از میان پرتوهای هستی هدایت میکرد.
حال در ظلمت حبس شدهام.
در ذهنم، محبسی ساختم برای خیالهایم باشد
که مرا به معشوقم برسانند... .
۱۴٠۳/۵/۲۷
۲۳:۲۲
باشد که به یادگار بماند!
شکستم،
اشکهایم مانند قطرات باران
بر زمین خشکیده فرود آمد،
در حالی که زیبایی عشقمان،
شکوه رویاهایمان و
تراژدی مرگمان را دیدم.
در این زندگی زودگذر،
عشق ما ستارهای درخشان بود،
چراغی درخشان در تاریکی،
که ما را از میان پرتوهای هستی هدایت میکرد.
حال در ظلمت حبس شدهام.
در ذهنم، محبسی ساختم برای خیالهایم باشد
که مرا به معشوقم برسانند... .
۱۴٠۳/۵/۲۷
۲۳:۲۲
باشد که به یادگار بماند!
