به نام مناسب ترین واژه ها به رسم محبت به نام خدا حروف گرد هم میآیند و میرسانند به گوش سکوت، کلام این بنده حقیر را
شما نیز بخوانید و برسانید حرف دلم را به مهتاب... .
مقدمه: مهتابم!
عاشق اینم که بگریزم از این شهر پرهیاهو
دوست دارم جایی باشم به دور از این مردمان که عجیب نامردند
جایی مابین زمین و آسمان
چند قدم مانده به چهارراه مهتاب
خیابان عرش
کوچه ستارهها
در میان بالین ابرها
زیر نور مهتاب... !
1403/04/19
16:19
نامهای برای مهتاب:
مهتابم!
میشود جایی در آسمانت به من دهی؛
تا که همنشین ستارهها شوم؟
تنها جرعهای از آبی آسمانت میخواهم،
تا که روحم را به پرواز درآورد... .
من تنها ذرهای از نورت را میخواهم،
تا که جان و دلم را روشن گرداند... .
1403/04/19
39 : 16
مهتابم!
چندیست که گلیمی در سر میبافم
گلیمی از ج*ن*س آرزوهای دور و دراز
گاهی آرزو میکنم، سر بر بالین ابرها گذاشته و در سکوت شب بمیرم
گاهی با خودی میگویم که کاش میشد سوار بر ستارهای بر فراز ابرها سفر کنم
و گاهی با تمام وجودم میخواهم مهتاب را در آ*غ*و*ش بگیرم... !
1403/04/19
55 : 16
مهتابم!
خستهام از این زمین سنگی
دلم زمینی از ج*ن*س آسمان میخواهد
زمینی که مردمانش، با انسانها بازی نکنند
زمینی که مردمانش متوجه باشند که هر انسانی سرشار از احساس است
متوجه باشند که وقتی کسی برای محبوبش تمامش را خرج میکند؛
آن را صرفاً برای سرگرمی نخواهند. ... 1403/04/22
17: 22
پشت ابرها مهتابی دارم
که مینویسم هر شب برایش
شکایت میبرم از مردم این کره خاکی برایش
و او چقدر زیبا گوش میسپارد به کلام این انسان
مهتابم!
این روزها قلمم سرد شده
دیگر تاب و تب عاشقی ندارم و تنها گوشهای کز کردهام
گویی من همان گنجشکی هستم که از باقیشان جا ماندهام؛
همان گنجشکی که پر و بالش را کندهاند و خوشی را برایش منع کردهاند
نوشتن حالم را خوب میکند اما، امشب از آن شبهاست که هیچ چیز حالم را خوب نمیکند
تنها روی کاغذ آرام میگیرم، تا در گور سرد حروف دفن شوم
مهتابم، به مردم بگو به من سخت نگیرند!
آهای دنیا، به من خسته سخت نگیر؛ باید زخم بال و پرم را شستوشو دهم... ! 1403/04/23
3 :23
مهتابم!
چرا با من حرف نمیزنی؟
تو تنها سکوت میکنی
اما مرا میشنوی
گاهی انسانها، نسبت به هم بیتفاوت میشوند
سکوت میکنند و فریادم را نمیشنوند
اما یک روز، من سکوت خواهم کرد!
و آن وقت انسانها،
برای اولین بار،
مفهوم دیر شدن را خواهند فهمید... !
1403/04/27
40 :18
مهتابم!
ما روی زمین،
کسانی که به فکرمان هستند را به گریه میاندازیم
و گریه میکنیم برای کسانی که به فکرمان نیستند
و به فکر کسانی هستیم که هیچوقت برایمان گریه نمیکنند
این حقیقت زندگی است
مرا بسپار به یادت ای مهتاب
به وقت بارش باران، گر نگاهت به زمین افتاد
دعایم کن که من تنهاترین تنها نمانم... ! 1403/04/8
11: 17
مهتابم!
برفراز این قله تنهایی،
نشستهام و زمین را مینگرم
چقدر از مردم دورم!
دردهایم در خاک این کوه جوانه زدهاند و به زودی
سبز خواهند شد
و قد خواهند کشید
گل کردهاند بغضهایم و میوه دادهاند چشمانم افسوس که برفراز بلندی تنهایی
دست هیچ عابری قادر نبود که بچیند این اشکها را...
دیدگانم سوگوارند ام،
و چقدر وفادارند این لبخندها به چشمانم!
1403/04/8
55: 8